حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

دروغ وعده قتال وضع فتنه انگیز و زلزله تهران

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۳ ق.ظ

در این سی و چند سالی که عمر کردم و به جایی رسیدم که اگر بمیرم کسی رویش نمی شود بنویسد جوان ناکام...یا مرگ ناهنگام....

در این سالها همیشه دردی یا غمی از من وشگون گرفته است تا باور کنم که هستم...اصلا جزئی از برنامه بودنم ...همین بوده است. اما حالا دارم می بینم که این برنامه ای است که برای اجتماعمان هم چیده شده است! چشمم روشن

برای اینکه بفهمیم هستیم گوشمان را تابانده ای تا به ما بگویی به خودتان بیایید...

حالا چرا گسل انتهای اشتهارد

گسل اوتوبان همت که بود....

اللهم می خواهی باا ما چه کنی

اگر می خواستی نابودشان کنی پس خلقشان نمی کردی

اگر عذابشان کنی خب اینها بندگان تو اند

این جمله ها برایت آشنا نیست؟

اینها را موقع بروز نشانه های ناشناسی از حیرت افکنی های حضرتت، پیامبرانی که به میان مردن تعبیه کرده بودی ادا کرده اند...حالا ما چه کنیم ؟

برای ما پیامبری بفرست تا لرزه های مکرر زمین را برایمان ترجمه کند

مثلا بگوید زمین ااز اشک ملیونها گرسنگی کشیده یمنی به کشتی سوراخ آب گرفته ای تبدیل شده است که باید بلرزد و به زیر آبهای نیستی برود....

کسی آمد و گفت اگر برای چیزی گریان بودی برای حسین گریان شو

نمی دانم 

ای اله ای واله کننده انس و جان 

 

ای مالک یوم الدین...آیا این ها پیش لرزه های زلزله ی آن ساعتند>

عشق تو نهال حیرت آمد...وصل تو کمال حیرت آمد

عزیزم، اشکها را سیل کن...

عزیزم داغی من را دست بزن

عزیزم تو بودم کردی از تابودی و با عشق پروردی

فدای نام تو بود و نبودم

حواسم هست که چادرم را دور همهی لختی های اندیشه ام بگیرم تا سرمای یلدا نلرزاندمان

من این لرزه ها را که برای تکاندن ما از وابستگیهایمان شروع می کنی به اندازه خودت و پیامبرانت عزیز می دارم...من این آسمان گرفته ی روی سینه ها سنگینی کرده را با اشک چشمهایم آب و جارو می کنم

من دردهایم را داد می زنم

اتوبان تهران را زدیم بیرون ...پنجره ها بسته بود و به اندازه عبور صد وبیست کیلومتر بر ساعت تحمل بوی بد اطراف حسن آباد را نداشتیم و می پنداشتم که وجود داشتن در این گند زار بزرگی که از قضا محل زندگی مردمانیست اصلا معنی و معیار زندگی و خوشبختی را عوض می کند! چه سخت و هولناک باید باشد، این دستاوردی گه وسعت بیکران بیابان را چنین به نجاست کشیده است..همسر محتترم خبری را بازگو کرد: پروژه چند ملیاردی برای رفع بوی بد اطراف فرودگاه امام

لرزیدم از تیتر خبر ماشینهای مدرنی که سران ما ررا می برد فرودگاه یا سران دیگر ر ا می آورد تهران پیدایشان شد...آه فاجعه است شامه های عزیزان آزررده شده اشت...به تیتر خبر قسم، اگر ملیارد بتواند بوی بد را به قلب مردم نشین بیابان بفرستد ...می فرستد...محض این که شامه های مهم و برجسته کله گنده ها آزده نشود....و می خواهیم زلزله نیاید!

می خواهیم زلزله نیاید...با این همه ظلم و حق خوری ...

 

داشتم به همین چیزها فکر می کردم و از وجود نداشتن در عرصه عمومی فریاد م از دست خودم بلند شده بود که به خودم آمادم دیدم در خانه پنج نفری خودمان هم  چندان وجودی ندارم. مثلا نمی توانم جلوی لاغرتر و عصبی تر شدن این یکی را بگیرم یا کم خونی آن یکی را چاره کنم ...یا دندانهای آن یکی را...حتی  فرباد بچه ها که از دست همذیگر بلند می شود کاری از  من بر نمی آید

همیشه همین طوری بوده است...همیشه همین طوری بوده است که نبوده ام.....بود و نبودم به نگااه تو بستگی دارد ...عشق نازک جدیدم/1

عزیزم....عشق جدیدم که من کلی باهات رودروایسی دارم اما فقط با حرکات توست که به اوج میرسم...اوج بودن...ارگاسم اگزیستانسیالیستی

عشق نازک زیبا روی گریزپای من....من از کم بودن و نبودن خودم به اندازه دلبری ها و آنگاه بی وفائی های تو زخمی و دردناک است تنم

برای احمد عزیزی فاتحه ای می خوانم و تو را صدا می کنم...ای ابرو نازک کرده ی مو بلوند لب اناری چشم همه جایی نازک نازک نازک...ای عشق گریز پا 

ای درد ..ای ذوق ای وجد ای ......بیا برای گرسته ها کاری بکنیم....بیست ویک ملیون!

زلزله می تواند قدم اولش باشد عجیییییجم!

 

 

 

 

 

 

 

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">