حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

می دانستم عمر طلاست ...لحظه جواهر است، زندگی زیباست

من حتی می دانستم به کجای این شب تیره بیاویزم قبای کهنه ی تکلیفم را

همین طور ولی ای وای بر من جلوی چشمهایم طلاها رفت...آب زلال از توی جویها رفت...

می دانستم چطور رفتنی را ماندنی کنم؟ فانی را باقی؟ 

می دانستم؟

  • سویدا

از توی خاک چطوری جوانه می زنند گیاه های خودرو؟

من همونجوری از توی دلم نرم شده ام....به خاطر این که بیست و چهار ساعت با آدم خوبی زندگی کردم که به اندازه ی یک ثانیه به خودش توجه نمی کرد 

کسی که به خودش اهمیت نمی داد....سرش از شدت خواب از روی گردنش واژگون می شد اما از مزاحمها نمی رنجید که هیچ....می نشست خودش را با اینها همراه می کرد

ولی دلیل نرم شدن دلم اینها نیست

چیزی است خیلی ورای این حرفها

چیزی است که نمی دانم در این وجود چطور فراهم آمده است اما سرمایه انباشته ی سالها ست ...روزها و روزها ....سود مرکب از مراقبت از لحظه هاست....

همه اینها وقتی به سراغم آمد که در به در دنبال آرمانهای بزرگ جهانی ...آرمان  طلبها را دیده بودم و شکستهایشان را دیده بودم و به خاک افتادن آرمانها را

همه اینها وقتی به سراغم آمد که بعد از یک دوره رمانهای شرح و بسط دهنده ی زیبایی آرمانها، تغزل کننده درباره قشنگی آرمان طلبها...حالا داشتیم صحنه به دام افتادن و زشت شدن آرمان طلبها را توی همان رمانها می خواندیم

رمان چیست اصلا توی دوره و زمانه خودمان زنده زنده جلوی چشم من بچه دهه شصتی چه زیبارویانی را پوست نکندند....چه خونهایی از چه شهیدانی پایمال نشد...چه دشتها و تپه های سرخی که به خاطر آرمانها پر از لاله کردیم و چه شقایقها که در این دشتها به گل خشخاش تبدیل نشد...چه افیونی که از ایمانها نساختیم و چه ایمانهایی که به باد ندادیم

و در به در دنبال مجرم اصلی گشتیم

این کیست که همه چیز را این چنین سیاه می کند

جواب را این نفس تزکیه شونده داد....

او این سوره را نازل کرد

که هر کس لحظه به لحظه با وضو توی روضه ی جهان ننشست...هر کس حتی با سر واژگون شده از بیهوشی و ناگزیری خواب رو به قبله ننشست....هر کس همیشه  لحظه هایش چراگاه نفس بود...حتی با سری آماس کرده از اندیشه های تابناک ...

هرگز نه هدایتی پیدا می کند و نه گله ها را می تواند به جایی هدایت کند...

چوپان قدرتمندی که مدام در حال چرا کردن است سرانجام از گرگ بدپیله تر و بیچاره کن تر  می شود....

چوپان باید سرش و دلش و جانش رو به آسمان باشد

....این همه چرت و پرت گفتم و نگفتم چه کسی و چطور مثل لات توبه کرده دلم را نرم کرده است....

اما دلم را نرم کرده است و هنوز چهل سالم نیست می شود امیدوار بود که خوب می شوم...

من هم راه می افتم

  • سویدا

مادربزرگم می گفت توی دهاتمان که شنیدیم کشف حجاب اجباری شده هر روز موهایمان را شانه می کردیم که وقتی می ریزند توی ده که چارقدمان را بکشند موهایمان مرتب باشد.

آمده ام برای روزی که دوستان ایام دانشکده می خواهند بریزند چارقد زندگیم را بکشند موهایم را مرتب کنم.

اول اینکه اگر ایشالا بپرسند بزرگترین فتح و فتوح زندگیت چی بوده

می خواهم طوری که به سادگی واقعیت باشد بگویم : شوورم

تازه اگر بپرسند زن حسابی همین جا خیلی دعواهایتان را با قضاوتهای سخت آورده ای بگویم....با این وجود!

خب حالا می پرسند مثلا چطور آشنا شدید...نه این را نمی پرسند چون خودشان بودند وقتی آشنا می شدیم

ولی کاش جزپیات را رویشان بشود بپرسند چرا که نه همان وقتها مردم سر از کار این ازدواج در می آوردند  ونه الان...

مثلا پسربچه ۵ ساله ای از قوم شوهر تا ما را با هم دید درگوش اوشان گفت: به هم نمیایید

شش ماه بعدش حضرت مادرشوهر جرات کرد  و  پرسید تو چه چیزهایی به پسرم می گفتی [ که آمد تو را گرفت]

یا همین الان همکارها توی اداره بدون این که طرف دیگر این ازدواج را دیده باشند از روی دیدن من به تنهایی برایشان سوال شده که چی شد کسی با دست خودش پای معامله ای با تو را امضا می کرد برای یک عمر!

البته من زیاد دختر بد و بی محلی نیستم ها ولی خبالا

تازه این که چیزی نیست...عین علی مصفا توی فیلمهای دوتاییشان با لیلاحاتمی....آقا چنان از راه دور هوای ما و دل ما را دارد که شانزده سال طول کشیده تا باورمان بشود که این همه الطاف واقعی است و تنها به خاطر اهمیت دادن به این حقیر کمترین است....

در نتیجه چیزی نمانده سر به بیابان بگذاریم و بنالیم که با که گویم که در این پرده چه ها می بینم!

جاره ای نمانده جز این که تا دیر نشده و طرف شهیدی چیزی نشده که بخواهیم اینها را توی کتابهای یادبودش بنویسیم الان از این همه کتابی فراگرد بیاوریم

ایشالا که با گفتن این چیزها کسی چشمم نزند

ایشالا که بروند دوستان و فیلم پله آخر را که علی مصفا و لیلا حاتمی بازی کرده اند ببینند

سوم ایشالا که حین دیدن فیلم شوهر خودشان را هر چی هم بخ و بی احساس به نظر میاید شبیه کارهای پنهانی که علی مصفا برای رضای دل زنش کرد ببینند..پله آخرش هم این بود که راستی راستی و نه مثل آن یکی رقیب خیالی اش برای لیلی مرد!

جان خودم نباشه جان این عمری که گذشته شوور منم همین طور خوب و عاشق و ....الی آخره

پرسیده بودید چطور آشنا شدید

واسطه اش یک کیسه زباله بود!

 

  • سویدا

اندوهی که  مظلومانه و در سکوت نازل شده است، راه گلو را بسته است.صدا و سیما که دیگر هیچ نگفت مسئولان هم رفتند از ترس روی درخت و گفتند اگر بیاییم پایین می زنید....همان روی درخت بودند که آمدند آنها که نباید می آمدند به همه چیز تجاوز کردند....

تیم پنجاه نفره ی ترور برقها را قطع کرده بود و دوربینها چیزی ضبط نکرده اند!

ما که سر و کارمان با این خلایق روی درخت و پشت تریبون صدا و سیما نیست 

ما با کس دیگری سروکار داریم

همان کسی که گاه به پرده می برد 

گاه چو غنچه می درد

اینبار هم به پرده برد و دیگر چو غنچه ندرید....هر روز هر روز که بساط تجلی و طور فراهم نمی شود...خاصه که یکبار تجلی کرده باشند و تزلزل کرده باشیم......

ما هیچ ...ما بغض ساکت بدون حتی یک آه

  • سویدا

اینجا هر روز برعکس دیروز خودم بوده ام

هذیان گفته ام خیلی

اما ممکن است من باب اینکه هذیانهای ما ها گاهی شبیه هم بوده باشد....اینجا خواهر تو هم دنبال خودت گشته باشی

خسته نباشی...

  • سویدا

امروزه در اقصی نقاط خاورمیانه عملیات می کنند

نفوذ و خرابکاری را می پذیریم که کار همیشه ممکنی اشت 

اما این شیوه که دیروز عصر به کار بردند یا چندی پیش در تابستان برای بمباران پارچین و نطنز با عملیات نظامی رسمی استفاده کردند دارد به ما می گوید که ایران هم جزئی از حیاط خلوتشان است و تویش راحتند. برای همین خواهر جان باید بهشان احترام بگذاری و بگذاری بیایند خانه ات بنشینند و اطلاعاتی را که از تو می خواهند باید بهشان بدهی و باید به عنوان سایه ای که همیشه در خواب و بیداری توی دنیای مجازی و حقیقی دنبالت می کند باید بپذیری اش می توانی مرامت را تعییر بدهی و باورت به وجود خدا هم می تواند دستخوش تغییرات بشود اما این تروریسم بین المللی دولتی نمی کذارد هرگز فراموشش کنی 

چون همه جا اصلا اول مال اوست و بعد مال ملتها

اگر آماده شده بودی که خب اسرائیل هم اگر اشعالگر است این ماجرا مال شصت هفتاد سال پیش بوده و بیا صلح کنیم و وجودش را به رسمیت بشناسیم با خبر باش که داری به نیروی همه چیز خواه جهانخوار زیر زمینی ای تمکین می کنی که برای کل تاریخ و کل بشریت قضد سروری و تعیین تکلیف دارد

در مورد ما این سالها به مراتب پر رو نر از قبل شده اند می زنند ژنرالی را که نفر دوم سوم مملکتمان است با موشک نفطه زن می زنند

می زنندد به رگبار می بندند بعد ماشین مواد منفجره روی او منفجز می کنند و بعد دفعه سوم هم رگبار دیگری می بندند

اینها کسانی هستند که شبکه فراماسونری زیر زمینی شان را دیگر دارند به روی زمین منتقل می کنند

اینها دارند خیلی علنی توی فیلمهایشان به گردن می گیرند که یکی از برنامه هایشان برای بشر این است که ویرانه ای بسازند از جهان و بعد روی آن ویرانه مدینه فاضله شان را بنا کنند . خودشان گفته اند دادیم کرونا را درست کردند برای همین منظور و از چهل سال پیش  برنامه ریزی کرده بودیم برای بیست بیست

و مطمین باش یکی از دلایلی که فخری زاده را می کشند این است که او را و قاسم را نمی خواهند در تیم مفابلشان و در ضدیت با شر مطلقشان ببینند

پر رو شده اند و نیل تا فرات امروز ابدا داعیه آنها نیست

اگر نمی دانستی که دعوای ایران با اسرائیل سر چیست

اگر فکر می کردی مساله طرفداری از بشار اسد است یا جتی خیال می گردی پای منافع ژئو پلتیک کشورت در میان است یا وقتی داد می زدی نه عزه نه لبنان گرفتار این توهم بودی که دارند به خاطر شاخ بازی و ادا اصولهای ایدئولوژیک جلوی اسرائیل می ایستند امروز را دریاب 

و از اوضاع امروز فردایی را ببین که شاخه گلی را که پرورش داده ای توی مرزهای کشور خودت می گیرند شکنجه می کنندد و به عروسک کوکی امیال  خودشا ن تبدیل می کنند 

و هیچ نمی تتوانی بگویی

پررو شده اند آقا جان

دیگر بیا شک نکنیم در این که اسرائیل شر مطلق است و حتی اگر روزی با شیطان در بیافتد باید با شیطان اتحاد استراتژیک پیدا کنیم تا اسرائیل را بر بیاندازیم

  • سویدا

نمی دانم  این چه حالی است  تشویشم برای چیست؟ به خاطر غروب جمعه است؟

چرا این فکر آمده سراغم.. باید به روح مربوط باشد

دیشب تا حالا خیلی احساس می کنم باید بنشینم و دقیقه ها را روی تخم چشمم نگه داری کنم..دقیقه ها حیف هستند

شاید چون نعمت دارد تمام می شود.

تمام از همان لجاظ که ماه شب چهارده تمام است

و تمام از همان لحاظ که سر جلسه کنکور بعد از چهارساعت به داوطلبان گرامی گفته می شود: وقت تمام است

قبلا چنین احساسی نداشته ام توی عمری که شناسنامه ی باطل نشده ی فعلی ام نشان می دهد از من گذشته ..این قدر حساس روی لحظه ها نبوده ام ...کرونا  بیخ گوشمان است ؟ شاید این باشد

شاید هم این باشد که خودم دارم تمام می شوم به هر دو معنی! هم از لحاظ رشد توانایی های ذهنی و بزرگ شدن روح، هم به خاطر ماجرای فواره که وقتی اوج گرفت سرنگون می شود

با اضطراب این دقیقه ها ...شاید روزی تجربه اش کنید یا قبلا  و یا فعلا این تجربه را درک کرده باشید

فقط دعا از دست انسان بر می آید و این که بنشیند توی خودش جلوی آینه و با هر چه سرخی و سفیدی که دم دستش می آید خودش را بهتر کند....و از خودش سوال کند: من چه جوری ام الان...یک کمی از سرخی این اشک بمالم روی لبم...از سفیدی آن نیت به صورتم...این استکان خون جگر را بروم بالا ...وقت نیست و باید تمام بشوم....تمام توی "شدن "

بعد نوشت:

یکی دو ساعت بعد دانستم در لحظاتی که چیزی توی روحیه من پر پر می زد داشتند یکی از ما را می کشتند...با سماجت...با گلوله و انفجار و گلوله ی بعد از انفجار

ما را با سماجت می کشند...بله بزن در رو نیست ...بزن در هم بکوب پر پر کن است

  • سویدا

بشنو از نی چون حکایت می کند وز نفحه های خوش روایت می کند

اینجای عمر خودت که می رسی ...وسط نردبانی هر دو سرش ناپیدا (نه اینکه خیلی اوج گرفته باشی نه...نفحه ای می آید پایین نردبان را می پوشاند که زیاد نگاهت به گذشته ها نیافتد چیز دیدنی ندارد آن پایین ها...)

فقط دلت می خواهد درباره دوست داشتن، امید، توکل و نازک نگه داشتن غشای سلولی قلب در مقابل نفحات نصیحت کنی....

اینجای عمرت که می رسی ...ممکن است بقچه بسته بنشینی لب ایوان به تماشای باغچه ...شاید کسی بیاید تو را ببرد زیارت

اینجای عمرت که می رسی...

نمی دانم کجای عمرم رسیده ام...اما به هر حال زمان طولانی زیسته ام...خصوصا کتابها این زمان را طویل و عریض تر کرده اند....وجود داشتن شیرین است ...داشتن این خدا شیرین است...خوش می گذرد..ای همه نسلهای بعدی که از به دنیا آمدنتان جلوگیری شد...مانعها را از سر راه بردارید ..شور و اشتیاقی در پدر و  مادرها روشن کنید و پا توی این همه راه بگذارید...متولد شوید...زندگی کردن زیر نگاه این خدا با تمام بلاهای رنگ و  وارنگ این جهان ...هنوز می ارزد...

پی نوشت: باخبر شدم در زمانی که توی ابرهای نفحات سیر می کردم نتیجه انتخابات آمریکا معلوم شده...هیچ ربطی نداشت حال خوشم به نتیجه ...اصلا به من و تو چه که سیستم ایمنی دشمن کی را دفع کرده کی را جذب کرده؟ جخ تازه بیشتر باید بترسی چون تغییری که با زحمت ایجاد کرده اند توی خودشان حتما قوی ترشان کرده....

  • سویدا

دیروز روز عجیب و تاریخی ای بود.

هم ولادت پیامبر اسلام بود و هم شلوغی ایجاد شده به مناسبت توهین به پیامبر 

هم سیزده آبان بود و روز مبارزه با استکبار جهانی و هم انتخابات آمریکا مردم را ...مردم مبارز با استکبار جهانی  را پیگیر و امیدوار کرده بود

این حرفها رو ولش کن

دیروز روز باشکوهی بود...به مناسبت این که طلع البدر علینا

به مناسبت این که از خوابی بیدار می شدیم....فیلمی دیدم درباره بلایی که سر زمین می آوریم...فیلم آمریکایی بود....بعد یک دانه ایرانی اش را هم دیدم : چرا کشاورزی ما عقب است...دانشمندهای ایرانی حسرت پیشرفت و مکانیزاسیون آمریکایی را می خوردند که باعث چنان صرفه ای شده است که کشاورزی کردن ما را بند آورده است! خودش ما را در نوردیده است.

و دانشمندان آمریکایی  بالعکس حسرت کشاورزیهای دوران قبل را می خوردند   با به تصویر کشیدن صحنه های اولیه رمان خوشه های خشم و معاهده حفاظت از خاکی که روزولت به آن کمر همت بسته بود راه افتاده اند دوره...که نه حتی کود و سم و آفت کش محدود شود! حتی شخم زدن زمین هم محدود شود که خاک را فرسوده می کند به غبار تبدیل می کند و حال زمین را بد می کند....این را با تصاویری از ناسا هم نشانمان دادند که در ماههای سبز شدن چقدر کربن جو زمین کمتر است و در ماه های شخم زدن جه طوفانی از کربن بالای سر ماست!

ماه درخشانتر شده است.

چون من با کنار هم گذاشتن این دو فیلم خونم به جوش آمده است...تا آخر عمرم هر کاری برای کشاورزی از دستم بر بیاید انجام می دهم...بچه هایم را به این راه راهنمایی می کنم...عجالتا فیلم آمریکایی می گوید حیاط خانه هایتان را درخت میوه بکارید و روستاهای پدری تان را زمین هایش را بخرید از بقیه وراث و نگه دارید برای آینده بچه هایتان

ماه درخشانتر شده است چون وقتی خون آدم می جوشد و هدفی در فکر آدم می روید چشم بیدار تر می شود و شب زنده تر

ماه درخشان بالای سر ما بتاب و نور به فکر و عمل ما بپاش

طلع البدر علینا

من بر اینم که از عید دیروز حاجت روا شده ام....

من به چشمم دیدم چیزی که زمین و زمان ما را به نابودی می کشاند آن چچنی احتمالا داعشی که سر ساموئل پاتی را برید یا آن روزنامه نگار توهین کننده نیست....و چاره هم در مرگ بر آمریکا و تظاهرات دیگر نیست...چاره در ماسک زدن و در خانه ماندن هم نیست...چاره در دوری کردن از سبک زندگی مدرن...برگشتن به روستاها و کاشتن زمین است...وقتی به زبان علمی به ما می گویند زمینی که کاشته شده تر است چهل درصد بیشتر باران به خودش دعوت می کند، وقتی به ما می گویند شخم و سم و کود هلاک ملک است...وقتی خبر از بحران گرما و نابودی نسل بشر به دست ویروسها و گرسنگی  می دهند هر چه جنگ کرده ایم و می کنیم سر کاری است..هسته ای پوسته ای بیش نیست...اختلاف ایدئولوژی مترسکی بیش نیست

باید کلا از ریشه ی این اتصال به نفت در بیاییم

خدایا من با توام ...من به درگاه تو دعا می کنم که بزرگان مملکت من را به این مهم رهنمون شوی...کشاورزی چیزی نیست که به کشاورزان واگذارده شود....الهی العفو

  • سویدا

وقتی بشار اسد با نتانیاهو کنار می آید....

ما شبی با همه چیز کنار می آئیم

آن وقت تجاوز به عقد موقت تغییر نام می دهد

آن وقت متوجه می شویم داعش چندان اهمیتی نداشته است...بخشی از بازی بوده است

و حرم اساسا در خطر نبوده است

دلاوران مدافع حرم تنها در یک آوردگاه استراتژیک نقش کوچکی در دیر و زود شدن چیزی داشتند که سوخت و سوز نداشت! 

آن روز مدافع حرم را مدافع منافع استراتژیک برون مرزی ایران در موازنه قدرت خواهند نامید...نه احتمالا اسم کوتاهتری پیدا خواهد شد

شاید هم حرم را طوری گسترش بدهند که شامل مفهوم منافع برون مرزی ایران بشود.

نه نه نه غلطی می کنم که این همه حرفهای بزرگتر از دهن می زنم

چهل سالم دارد می شود و دارم هر روز بیشتر ابعاد نمی دانم خودم را کشف می کنم

بابا من نمی دانم چه می گذرد....

چهل سالم دارد می شود و با کنار آمدن دارم کنار می آیم

  • سویدا