حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

هم اتاقی آپاندیسش را عمل کرده است

مادرش به اخبار علاقه دارد .. تلوزیون اتاق را روشن می کند...بیست و سی  است و راهپیمابی و گزارشی درباره شاهچراغ

روی این تخت نبودم اینطور تویش نمی رفتم

آرشام علی اصغر محمدرضا تصاویر خونین

و فریدالدین معصومی

چه جوان تو دل برویی 

چه قدی چه زلفی چه چشم و ابرویی

دوربین حرم دویدنش را و تیر خوردنش را گرفته است

چه سرزمینی است که کور هم که می زنند مردمش را این دانه درشتها را تیر قضا می گیرد

از نیوزیلند برگشته است درسش را خوانده است و آمده وطن داری کند

نیروگاه قشم و همدان و شیراز روی انگشت همت اوست

و درست هم سن من است....

دلم سخت میگیرد

نه بخاطر این ترور

بخاطر جایی که ایستاده است نفس و روح من

می ترسم

ازینکه 

دربگذرم......ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

  • سویدا

به مناسبت شرایطم

یک دورهمی شیرین نصیب شد

پدر‌‌‌...‌

دایی ها و زندایی هایی را که بیش از شش ماه بود ندیده بودم

دیدم

چسبید ...به گفت و شنود   و خنده

برای همه آرزویش کردم

و دلم به داشته هایم قرص شد و حتا جای تو را خالی کردم ...

نه انگار تو هم بودی....چه حال است آیا؟

مخدرها موثرندها

  • سویدا

مخدر تمام چراغهای مغزم  را روشن کرد و چشمانم را بست

بیدار خوابی به وب گردی رسید و بعد به آشنایی با 

استاد مروجی سبزواری از طریق دوستی....

گفت

 هم درجات عندا...و ا...بصیر بما یعملون

گفت

درجات خود انسانها هستند و علو درجات از طریق پیمودن انسانهاست

درسته که

ندیدمت ولی 

روحم تو روحت

بکش منو بالاتر

  • سویدا

برای شبهایی که نمی گذرند که خواب در کار نیست که انتظار در کار نیست....که غوغای روزمره در کار نیست یک هم سفر خوب پیدا کردم

فلسفه

اینجور شبها درست بتاز به قلب غامض ترینها  تا درد و الباقی مزاحمتها بزنند به چاک

هم صحبتم بجای حرفهایی که زنهای پنجاه شصت ساله علاقمندند به فلسفه و به بحث کردن با من گسسته از هم علاقمند شده است.

  • سویدا

صدا از کجا می آمد

مصطفی اسماعیل بود انگار

و کان فضل الله علیک عظیما

از درد بالاتر رفتم با این ندا

نه که چون زنده ام فضل خدا بود....خود تصادف فضل خدا بود

  • سویدا

تصادف کردیم

یعنی چپ کردیم 

شیشه پشت ماشین کامل و شیک آمد پائین و ظاهرا من ازاین محل پرت شده ام هفت متری کناره ی بلوار

باد عضو جنبش زن زندگی است روسریم را معلوم نیست برده است کجا

موهایم لای میله های برانکار گیر می کند

تو رو خدا دست روی دلم نزارید

به آمبولانس بگو من خوبم اینقدر دست اندازها را تند رد نکند...دلم می ترکد

اینها می گویند باید سونو بدهم 

خانم دکتر می گوید مایع آزاد توی شکم زیاد است

از همینجا زنگ می زند به دو جا 

اتاق عمل را آماده کنید

به من می گوید دختر جان گروه خونیت چیست

AB+

به بانک خون هم زنگ بزن بگو هر چی خون دارید بیارید اتاق عمل 

همه چیز همین وسط چیده شده است هیچ دنگ و فنگی نیست

هم بلوار 

هم خاک و خار کنارش 

هم آمبولانس 

هم پروب سونوگرافی

هم چراغهای معروف و بزرگ اتاق عمل

هیچ چیز از هیچ چیز دور نیست

همه این بساط چیده شده است برای من 

امشب چه شبییییییست ؟ شب حیات است امشب

می گوید اصلا نترس پنج تا صلوات بفرست 

نمی فرستم به جایش چهره تو را که هنوز ندیده ام اما این همه مشتاق دیدنش هستم تصور می کنم 

و به خواب شیرین بیهوشی فرو می روم

سه ساعت بعد هنوز امشب است و از آنجا که خیلی فضولم توی شرح عملم که دست دکتر است سرک می کشم:

اسپلین خارج شد...

هزار و پانصد سی سی لخته با ساکشن خارج شد

هماتوم کبد  و ریه قابل توجه

مزو کلون ترمیم شد

...

دکتر که می بیند دارم نوشته روی تختم را می خوانم شرح حالم را بلند می کند و می گووید

بیمار منتقل به 

آی سی یو

ای دل غافل 

قرار بود تو را ببینم 

حالا سر از 

آی 

سی

یو 

در آورده ام

مسکنها اثراتشان را از تنم برمیدارند

چاقو خورده ام ....چه خوب می شد تو سراغم بیایی...من اینجا هستم 

توی 

I

see

you

ای نامرد بیا به دیدنم بیا

i

see

you

مطمئن باش یه روز می بینمت ...یه روز می بینمت

  • سویدا

بیشتر منتقدش بوده ام  همیشه...مثل بچه کم اعتماد بنفسی که به پدرش جلوی جمع ناخاطر جمع است

اما هفته پیش چه خوش گفت...رژیم رو به افول ایالات متحده

♦️ایران برخی نهادها و اشخاص آمریکایی را تحریم کرد

🔹وزارت خارجه برخی اشخاص و نهادهای آمریکایی را به دلایل ارتکاب فعالیت‌های ضد حقوق بشری، دخالت در امور داخلی ایران، ترویج خشونت و اغتشاش در ایران، تحریک و تشویق اقدامات تروریستی، مقابله با تلاش‌ها و فعالیت‌های ایران در مبارزه با تروریسم و افزایش فشار بر ملت ایران که مصداق تروریسم اقتصادی است، تحریم کرد.

🔹اشخاص حقیقی:
۱- مایکل کوریلا، فرمانده سنتکام
۲-گریگوری گیلوت، معاون فرمانده سنتکام
۳- اسکات دسورمیکس، فرمانده پایگاه هوایی آمریکا در اربیل عراق
۴- خوآن زاراته، رییس مرکز قدرت مالی و اقتصادی در بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها
۵- مارک والاس، مدیر اجرایی پایگاه اتحاد علیه ایران هسته‌ای
۶- والی آدیمو، قائم مقام و معاون اجرایی وزیر خزانه‌داری آمریکا
۷- الکسی گرینکویک، فرمانده رسته نهم نیروی هوایی آمریکا
۸- آنه نیوبرگر، مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا در حوزه سایبر
۹- آیزاک جانسون، فرماندهی امور مدنی و عملیات روانی ارتش آمریکا
۱۰- برایان نلسون، معاون اطلاعات مالی و تروریسم خزانه‌داری آمریکا

🔹اشخاص حقوقی:
۱- بنیاد اتحاد علیه ایران هسته‌ای ملقب به یوآنی
۲- سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سی. آی. ای)
۳- رسته نهم نیروی هوایی ارتش آمریکا
۴- گارد ملی آمریکا

🔹اشخاص و نهادهای فوق الذکر، مشمول ممنوعیت صدور روادید وعدم امکان ورود به قلمروی ایران، مسدود شدن حساب‌های بانکی در نظام مالی و بانکی و توقیف اموال و دارایی در قلمروی تحت صلاحیت ایران خواهند بود

  • سویدا

الهی بحق نقطه های سفید کوچک باقی مانده در من

بحق شب تار وقتی در برمیگیرد

بحق ستاره ها که تاریکی شب را سوراخ می کنند

شبم بسی دراز شده است

صبحم را برسان

  • سویدا

خداوندا

پرداخت حقوق بندگانت را که بر عهده دارم از تو درخواست می‌کنم،

پس هر فردی که او را نزد من حقی پایمال شده باشد که در آن به جان یا آبرو یا مال یا خانواده‌اش یا فرزندش ستم روا داشته‌ام

یا غیبتی از او کرده‌ام

یا بر اثر میل خود

یا خواهش دل

یا تکبّر

یا خشم

یا خودنمایی

یا تعصّب

بر او باری نهاده‌ام،

این فرد غایب باشد یا حاضر،

زنده باشد یا مرده

و دستم کوتاه شده و توانائی‌ام محدود از پرداخت آن حق یا طلب حلالیت از اوست؛

از تو می‌خواهم ای کسی که رفع نیازها در اختیار اوست

و حاجات در برابر مشیت او اجابت‌پذیر و به‌ سوی اراده‌اش شتابانند،

که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی

و آن فرد را که بر او ستمی کردم هرگونه که خواهی از من راضی گردانی

و از سوی خود مرا رحمت عطا کنی،

چه آمرزیدن از تو نکاهد و بخشیدن به تو زیان نرساند،

  • سویدا

چند هفته پیش رئیس بزرگ برای ما شهید آورد ...

تا بنر مراسم را دیدم ...دلم رفت دهه هفتاد...فصل بهار آمد...بوی شهید برخاست..آخ جون میرم بهش میگم به شهیده میگم به داد برس

اما رئیس  کوچک برزخم کرد

از صبح تلفن و پیغام پسغام که حضور در مراسم اجباری است

اولش

محل نذاشتم

بعد که تعداد پیغامها بیشتر شد، رفتم پیشش داد  و هوار ....مرد حسابی با آبروی کی داری بازی می کنی

سری پائین انداخت که از بالا گفته اند

گرخیدم که 

از بالا بگویند زنگ بزن به تک تک کارمندات فحش بده، فحش می دهی؟ 

سرخ شد....عصبانیتم سرکها را کشاند توی اتاقش ..در بد موقعیتی قرارش داده بودم.

رفتم از پارچ روی میزش آب برداشتم خوردم و گفتم به هر حال درک می کنید که ناراحتی من از چیه

و زدم بیرون....مرخصی.........

هم ناراحت که شهید این وسط تقصیرش چیه ..هم عصبانی که این چه کلمه ی نحسیه : اجبار! شک ندارم رئیس بزرگ جان که به زودی رسوا میشی

دیروز هم که برگشته گفته هر کی میاد اتاق من چادر سر کنه!

بچه ها:

آقا شمرانی خو شما عینک دودی بزنی به صرفه تره که

آقا همراه غذا کافور میل کنین

آقا هر وقت از اتاق میاین بیرون یا اله بگین

آقا چادر بزارین تو سبد در اتاقتون عین امامزاده ها

این کاریکاتوریست از وضعیت فعلی حاکمیت...

قدرت بازهای دست راست از یک سو می کشند، جنبشهای آشوبناک مطالبه گر از سوی مقابل

چیزی که از هم می گسلد زندگی و تمدن ماست!

  • سویدا