خالد حسینی در "و کوهستان به طنین آمد"
1- قصه ای گرم و ادیبانه با پرداختهای زیرکانه و تعلیق به جا و ضربات بهنگام از زبان یکی از شخصیتها که دو تا خاطر خواه دوقلو دارد و اولی به دست دومی ناکار می شود تا وقتی که قصه می خواهد تعریف کند...پروانه و معصومه و صبور
2- روبرویی کودکانه با ماجرای دهشتناک اصلی و محوری قصه-عبداله در کابل
3- پایان بردن قصه ای که شروع شده از زاویه دید یک راوی برکنار از اصل قصه-نبی در کابل
4-ورود آدمهای بعد از ویرانی برای بازسازی به افغانستان و ادامه یافتن قصه در نگاه راوی جدیدی از دنیای جدید و جذابی که نقشش توی قصه ارتقا دادن درون مایه و بهبود شادمانی در ماحراهای قصه است: مارکوس یونانی-جراح پلاستیک
5- افتادن قصه به دامن شخصیتهایی که شروعش کرده اند وپیچ و تابش داده اند نیلا وحدتی در پاریس و پری پاریسی
6-برگشتن به منظره اولیه قصه قبل از وقتی که لازم است پری برگردد افغانستان....عادل و تحول شگرفی که بعد از حرف زدنش با پسر اقبال در او روی می دهد و به حای خاصی نمی رسد جز این که می فهمد چقدر امکاناتش در مقابله با پدر قهرمان-جنایتکارش محدود است
و جواب این سوال را مارکوس می دهد کسی که در زندگیش اعتیاد و لاابالی گری و هرزه روی و هپاتیت را تجربه کرده است و برگشته است و پزشک شده است و بعد قهرمان کابل شده است.
برای تغییر باید رفت! باید از این جایی که تو را همین جوری می خواهد که هستی مهاجرت کنی!
7- و سرانجام پری و عبدل به هم می رسند در حالی که عبدل در قرابت غریبی که به قصه ی طلیعه ی داستان دارد....فراموشی گرفته است. و خواننده طوری پا به جهان ترسیمی نویسنده گذاشته است که از خودش نمی پرسد در دنیای شلوغ مدرن برای یک پیرزن بی ماجرا شده ی مدرن داشتن برادر فراموشی گرفته و برادر زاده ی که احتمالا هم خون توست چه اهمیتی دارد.....باب جواب بدهد باب در خداحافظ گاری کوپر!
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۷