ما اگر قرار باشد بر حق باشیم
همان مایی که در این جمله آمده است: "رهبر ما آن طفل سیزده ساله است که نارنجک به کمر می بندد و به زیر تانک می رود"
همان مایی که ملتی هستیم که شهادت دارد پس ترسی از کسی ندارد...حالا باید از راه دیگری به رب غفور اتصال پیدا کنیم و اتصالمان را اثبات کنیم...
تا قبل از انتحار و تکفیر خیلی مسرور و سرشار از ایمان، حقانیتمان را و اتصالمان را به رب غفور از روی دلهای قرصمان در استشهاد به خودمان و به جهانیان، ثابت می کردیم اما حالا چه کنیم؟ حالا که می نشینیم کسی خطبه غرایی در وصف ایمان خودش و در باره کفر ما ایراد می کند، بر سر اعتقادش آیه های قرآن نثار می کند، و این را درست بعد از انتحارش پخش می کند تا ایدئولوژی تکفیر خون بگیرد ، جان بگیرد و بارور شود،
حالا هم که درخت ایمان تکفیری ها؛ درست مثل درخت اسلام ما در دهه شصت با خون انتحار کننده ها آبیاری می شود و خون کافر پنداشته شده ها را می ریزد....و قاتلو هم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله لل ه
حالا چه کنیم؟
اینجاست که ما علی رغم تمام اخلاقیات مرتب و تمیز سکولاار به چیزی از بالا تر احتیاج داریم...اینجاست که به پناهیان احتیاج داریم که بیاید و بالاتر از اخلاق را کمی شبیه کیرکگور برای ما معرفی کند
اینجاست که صادق بودن، خالص بودن، تا پای جان ایستادن، چیزی نیست اگر ولایت یک ولی واقعی و نه یک خلیفه جعلی، بالای سر تو نباشد!
برای همین ما بیشتر از سکولارها به رب غفور احتیاج داریم که بیاید و چشمهایش را ببندد و علی رغم همه کفرها و تکفیرها و جنایتهای درونی ما، ما را از تکفیری شدن از کافر شدن از انتحاری شدن نجات بدهد و اجازه بدهد که ااز مستشهدین بین یدی ولی ا... باشیم
- ۱ نظر
- ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۷