سکر و شکر
آنه شرلی دخترک یتیم و چشم و چراغ داری که
آدم و عالم از دوست داشتنش عاجزند....باید امروز از اوج فلسفه ای بلند به من بخندد و بخاطر ذوق نویسنده اش در تبدیل فاجعه ی شکسته شدن جواهر...که برای یک خانواده فقیر به معنی فروتر رفتن توی فقر و از دست دادن آزادی و زندان بود.....به یک خاطره شیرین ابدی به من بگوید:
زندگی بعضی وقتها چیزهای بی نظیری به ما میده....پرنده ها و گلها هم پول ندارن اما شادن....نفس آدم از این همه زیبایی بند میاد!
بعله ...زندگی که نه .....وقتی آدم و عالم از محبت کردن به کسی عاجزند مثل همه ما که از محبت کردن به مرضیه داشتیم عاجز می شدیم....آن نویسنده زبر دست بالایی که همه سکرها و شکر ها و شکرها را آفریده است....ورق جدیدی را رو می کند...ورق می زند زندگی را....
ابوالفضل آن ورق تازه است برای ما و جلسه فردا هم ....چیز شیرین سکر آوری ست برای من....
خدایا نامردم اگر شریکی برای شکر کردن از تو پیدا کنم...شکر وحمد وسپاس از آن توست.
خدایا نامردم در هر موسم شکر اکر نمیرم از سکر!
ببخش که این همه یبس بودم همیشه!
- ۹۷/۰۵/۱۹