حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

لطیف مثل زن، قوی مثل فلسفه

دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۴۴ ق.ظ

صحبتهایی که با جناب منتقد جدی ناراحت داشتم ولی وقتی برای ارائه شان به من داده نشد:

آقای فلسفه اصولا سر میزی که حضرت شما نشسته باشی جایی برای نشستن یک "ادبیاتی چی "  که من باشم ،باقی نمی ماند چون فلسفه تمام جا را به خودش اختصاص می دهد و اتفاقا دعوای ما هم دعوای سر جا،  سر سرزمین است مثل کل دعواهای تاریخ دعوا ی بشری

من میدانم که گزاره هایی که توی جولانگاه کتابم گداخته ام غیرت فلسفی حرفه ای شما را بدجوری تحریک کرده است من مید انم که شما داری از کجای عصبانیت  به من می تازی

اما فراموش نکن که این کتاب من است این جولانگاه من است و من اختیار خودم، کلمه هایی که می نویسم و آن مخاطبی را که بالاخره با عرق جبین و کد یمین از یک راه حلال یا حرامی به دستش آورده ام دارم ...والا دارم بلا دارم....

از راه حلال به دستش آورده باشم مخاطب همراهی کن  را یا حرام ...اختیار قدمهایی که با دل و خیال و عقل و هر چیز دیگرش دنبال من بر می دارد را دارم...نه غلطی ندارم.... واین ندارم  فرق من  و تو است ای آقای فلسفه .....من گزاره ای می نویسم و چون به اقتضای ادبیات آن را روی برگ گل می نویسم نمیتوانم مثل سند منگوله دار محضری رویش قسم حضزت عباس بخورم...مخاطب هم اختبار خواندنی های خودش را دارد و می تواند نوشته من و برگ گل محتوی آن ر ا ببرد لای کتاب فلسفه و حتی زهی اقبال لای کتاب مقدس بگذارد و یا  می تواند برود آن را توی دستشویی جای دستمال توالت استعمال کند و من در این میان جه کاره حسنم؟

این است  فرق من و تو پس لطفا این همه به من نتاز و بر من و مالکیت بنا شده روی آبم حمله ور نشو!

بعله اگر دنبال اغوا کنندگانی هستی که کلمات قشنگشان را توی کتابهای معرفتی و فلسفی به جای کلمات درست جاساز می کنند و با  این روش خلقی و ای بسا عالمی را اغوا می کنند برو و شتاب کن دستگیرشان کن و لی بالاغیرتا با مفلسی مثل من کاری نداشته باش که من دروغ گفتم و نه اختیار خودم و کلمات و کتابم را دارم و نه اختیار چیزی که می نویسم را ..پس چطور می خواهی اختیار چیزی که  دیگران از روی دست من می خوانند را داشته باشم؟

من که خودم همچین چیزی را نمی خواهم

پس اگر مثلا یک کتاب کلمه  حیف و حرام کردم که بگویم: " علم" ذوق مستی است تو لطفا عمامه ات را بکش روی چشم و پیشانی و طوری که انگار می خواهی چرت نیمروزی بزنی بگذار و بگذر ...

نه که بیایی آن سر میزی که من نشسته ام بنشینی و هی بتازی با ادوات جنگی فیلسوفها به من که  ای فلانی فلان فلان شده ی مثلا نویسنده غلط گفتی: "علم در هیچ کدام از کلمات حضرات فیلسوف که یقینا تنها صاحب صلاحیتان نظر دادن در مورد علم هستند،  ذوق مستی خوانده نشده است " و من بیچاره مدام توی دلم به خودم و شما بگویم که من فقط خواستم  چیزی را که از هایدگر شنیده ام و فهمیده ام توی کلمات رمانم تفت بدهم...شما نگذاشتید که نگذاشتید..

هر کسی آزاد است هر جوری می خواهد بنویسد و هر کسی آزاد است هر جوری می خواهد بخواند!

 والسلام

 

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">