روزنوشت971019
چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۴۰ ق.ظ
صبح هوا اکسیژن ناب و خنک بود، با سیم ظرفشوئی آسمان را سابیده بودند و شاخسار درختها، توی مسیر نگاهها به آسمان آبی-سرخ یواش افتاده بودند، نسیمهای سوز دار منظره را جرعه جرعه گوارای نفسها می کردند. هوا انقدر خوش گوار بود که از دیدن خودم در جهان، از دیدن سی و پنج سالگی ام در جهان، دم به دم هوای گریه می گرفتم....گاهی شادیها هست که گریه ناکت می کنند......
هاای امروز کوههای اطراف پیدا ترند و سرنوشت نزدیک تر آمده است....
د پس نوشته شو ای عصاره ام
- ۹۷/۱۰/۱۹