همای سعادت
خواهر دار شدم. خواهرهایی که هنوز معلومم نبود که در پذیرفتن دست محبتشان کوتاهی کرده ام. هنوز معلومم نبود که دزدکی چقدر دل بهشان سپرده ام و چقدر بار تنهایی عاطفی ام را روی دوش مهرشان گذاشته ام. اما همیشه یک چیز سخت این وسط هست. این جور وقتها....این جور دلگشودن ها و دل سپردن ها الان که توی انبساط است و خرم است و خوب است برای روزی که انقباضی پیش می آید مهیایمان می کند یا نه؟
آیا من روزی که کوچکترین ناراحتی و صدمه ای در راه این دوستی ها برایم پیش بیاید به خودم می گویم این تلخی به آن شیرینی های بسیار دیگر "در!"
یا آماده ام که همه سوابق را دفن کنم و به جای همه آنها بغض بگذارم.....
این سوال مهمی است این فقط یک اندرز ی که امروز به خودم می دهم برای فردا نیست!
این کنکاشی است که به شیوه آن مرد روسی بزرگ باید به آن بپردازم به خاطر عشق به خاطر شناخت به خاطر شور به خاطر مستی و به خاطر چیزی که برایش آفریده اندمان
باید خودمان را و چیزهایی را که مانع دوست داشتن و قاطی شدنمان با مردم می شود را بشناسیم...این را باید بشناسیم و دردهایی را که مردم به خاطرش به آتش جنگ می افتند
- ۹۷/۱۲/۰۷