زنده باد علی محمد افغانی
هفته گذشته را با هانریش بل( نان سالهای جوانی) و گراهام گرین(سفرهایم با خاله جان،باخت پنهان) به سر آورده بودم. گراهام گرین آدم را به سفر می برد در زمان...سفری با نور کم و اطلاعاتی کمی بیشتر...سفری دور و دراز تنها به شیدایی این پرسش که عشق چیست و کیست و ....ظالمان در زمین
سفر بود اما گرسنگی روحیه من کاملا برطرف نمی شد.
این هفته با عجله ای که داشتم نمی توانستم یک نویسنده جدید را امتحان کنم...محافظه کارانه سیندخت علی محمد افغانی را انتخاب کردم و با خودم گفتم خدا کند به اندازه بوته زار مطول نباشد
هر بار علی محمد افغانی را خوانده ام از پاراگراف اول ستایشش کرده ام تا آخر...حتی الان بعد از دو سه سالی که با آخرین کتابش فاصله گرفته بودم....علی محمد افغانی زحمت کشانه پای یکی یکی داستانهایش زجر کشیده...توی فضایشان زندگی کرده
شوهر آهوخانم نانوا بود و توی کرمانشاه
بافته های رنج محصول زن و شوهری زحمت کش بود که بخور نمیرشان را از راه بافتن به دست می آورند و بچه هایشان را با القاج به دار قالی می بستند که مجبور نشوند بیرون راه بیافتند دنبال بچه ها!
بوته زار درباره دلاوری ها و پاکدامنی های یک شاگرد آسیابان مسخ شده است که عشق را خیلی کمتر از کار می فهمد اما می فهمد بالاخره .....
دکتر بکتاش هم در تفسیر عشق از راه صداقت و کمالات انسانی وارد می شود
و سیندخت در یک محیط صنعتی و مهندسی تو را از اوضاع پیشرفت و مدرن شدن در ایران در دهه چهل آگاه می کند همانطوری که برای عشق تراشه های جدیدی از الماس تقوا می تراشد!
در آثار علی محمد جون یک سفر تمام عیار مهیاست. سفر به شهر محل حدوث رمان با تمام جغرافیا و اقتصاد و سیاست و مردم و فرهنگش...سفر به محیط محل حدوث کارخانه باشد یا آسیاب آّبی باشد یا روستا باشد یا مطب پزشک باشد یا دار یک قالی باشد
سفر به روحیه و منش و فرهنگ
و سفری دوباره از نو به عشق
زنده باد علی محمد افغانی!
دریغم می آید از ایرانی که توی رمانهای او بود و آن ایرانی که امروز توی زندگی ما نیست!
- ۹۸/۰۵/۱۲