پائیزه و پائیزه
پائیزه و پائیزه برگ از درخت می ریزه هوا نشد اصلا سرد اما زمین شده پر از مرگ
ابر سیاه و سفید رو آسمونو پوشید اما غیر غصه غیر درد هیچی پائین نبارید
دسته دسته کلاغا میرن به سمت باغا میگن آها جوون پیرمرد آبادی باغ تون فدای قار قار ما
آتیش بزن چاقو بکش بسوزون از کینه های دورون
شاید شد اون چیزی که شده آرزو تو دلهاتون
.....
بچه ها توی اداره با من سر سنگین هستند من هم پای آمدن نداشتم
هر کدام از ما فکر می کنیم طرف مقابلمان همانی است که دوست ما را چاقو زده یا دستگیر کرده
در حالی که ما از کومله ها هم بیم داریم آنها فقط به یک چیز فکر می کنند : به دست آوردن قدرت
اما به هر حال این کینه ی بین من و بغل دستی ام بی مورد است
ما هنوز هم می توانیم با هم دوست باشیم
آنها که می زنند و می کشند اصلا انسان نیستند چه برسد به این که دوست تو عزیز اپزسیون یا من بخت برگشته ی غیر اپزسیون باشند
اما تو به روایتهای ایران اینترنشنال و بی بی سی چسبیده ای که من را در نظر تو لایق جواب سلام هم نمی دانند
در حالیکه اگر می آمدی این روزها تلوزیون خودی می دیدی که چقدر با تو و دوستان ناراحتت همدلی می شود و این کینه ها آنجا وجود ندارد
- ۰۱/۰۷/۰۲
وقتی همه عصبانی هستند دنبال کسی هستند که خشمشون رو سرش خالی کنند بدون توجه به عقیده اش و برحسب ظاهر