حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

1984,ایدئولوژی

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ

روزی پسردایی گفت از هر چیز که بوی گند ایدئولوژی می دهد بیزارم ، همزمان دود از کله من بلند شد که واای دایی زاده های من لامذهب شده اند، خب من آن روز ایدئولوژی را ابر مجموعه دین می دانستم . و می خواستم در مقابلش در آیم که از ایدئولوژی گریزی نیست چندان که از فلسفه هم گریزی نیست که لامذهبی هم مذهبی است و شک هم نظام فلسفی ای است.

اما وقتی این واژه را در دستان روغنی کارگران چپ دیدم و در آنچه مارکس با آن می خواست جهان را تکان دهد و نازی ها و کمونیست ها را در کار این واژه دیدم...به این معنای سفید رنگهای دیگری هم افزودم .

تا اینکه دو روز پیش دختر دایی 1984 را دستم داد و خدا می داند که طی دو سه روز چه به روز من آمد ، خودم و عقایدم و زبانم و انگاره هایم توی یک ماشین رخت شویی به مدت تاریخ اندیشه بشری با دمای بالا چرخیدیم و سیاهی پس دادیم.. با این کتاب هم به لحاظ فلسفی به من سخت گذشت که کتاب عمیقا چالشهای فلسفی را به میدان می آورد....آیا واقعیت بیرون از ماست و عینی یا در ذهن است ؟ آیا گذشته وجود دارد؟ آیا گذشته تغییر پذیر است؟ ...می فهمم چرا ولی نمی فهمم چگونه.....و هم به لحاظ عاطفی....سخن از عذابی بود که بر انسان فرود می آید تا با آن فراچنگ سلطه وران در آید سلطه ای عمیق....سلطه بر اندیشه و سلطه بر عشق ...سلطه ی نه یک فرد و نه یک جمع که سلطه ی یک ایدئولوژی

..خب اگر در خانه دایی ایدئولوژی بوی جهنم هم بدهد حق است جورج اورول خوب  جهنم زمینی ای را که ایدئولوژی می تواند درست کند توصیف کرده است.عجبا که آیه های عذاب ذر 1984 شبیه آیه های عذاب در جهنم قرآن بود!

در 1984 نظام توتالیتر شامل مجموعه ای از افراد است که همگی با هم تشکیل یک ایدئولوژی را می دهند و تاب اینکه کسی به آن ایمان درونی نداشته باشد و حتی ناخودآگاه یکی از عضله هایش تیکی ناهمگون بر خلاف آن ایده بزند را هم نمی آورند . پس جهنمی در وزارت عشق هست که افراد را از درون مومن می کند و سپس مغزشان را در یک روز معمولی در هوای آزاد متلاشی می کند

پیشتر بهشت زمینی تلخ و دل به هم زن آلدوس هاکسلی که در روزگار نیامده بنا شده بود را با کتاب "دنیای متهور نو" سیاحت کرده بودم و حالا داشتم با جرج اورول در بحبوحه جحیم سیر می کردم، به من آب بپاشید که مغزم جوشید!

خوب یک زن خانه داری اگر مثل من قبلش وصف زندان الرشید بغداد را در کتابی واقعی از یک زندانی واقعی شنیده باشد،برای ورود به زندانهای وزارت عشق آمادگی دارد. و همزمان مقایسه عامیانه و جالبی بین دو زندانی می کند ، معصومه آباد و وینستون اسمیت. 

هر دو را خیلی خیلی غافلگیرانه گرفتند.

زمان در مدت اسارت از هر دو دور نگه داشته شد.

یکی را به سیاهی و آن دیگری را به روشنایی فرو کردند.

اما یکی همه تن تسلیم و آن دیگری نه.

اعتصاب غذا راهی بود که شجاعت و تدبیر و زمانبندی دقیق را همزمان می خواست و همه اینها را خدا بله شخص خدا به مومنانش در آن ظلمات هدیه کرد. اما این ور مومنی نبود و خدا کنار ایستاده بود و جایش مستکبرانی که تمام قد جلوی خدا ایستاده بودند همه کاره بودند ، پس یارای مبارزه نماند.... اما چیزی که خیلی ضایع است این است که تو و قهرمان کتاب دو نفری گرفتار چالشی جدی با حقیقت باشید او سرگیجه و شکنجه اش از این باشد که قدرت کنار گذاشتن حقیقت را ندارد و تو گرفتار این وسواس که نکند من هم با دو گانه باوری همه ناجوریهای سیستم را از کودکی هضم کرده ام؟؟؟؟

خلاصه اینکه 1984 را کتاب مقدسی می توان دانست که با خواندن آن از رخت هر نوع فرقه گرایی که چه عرض کنم از رخت هر نوع گرایشی و ایمانی می توان به در آمد

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">