حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

این داستان تلخ و ترش و چاشنی دار که اگر خوب مزه مزه اش کنی ته مزه ی شیرین هم دارد ....داستان شکستهای ماست.داستان ایرانی درباره تمدت ماست.اصلا ماجرای خود خود تاریخ ایران از شروع امپراطوری اش تا مذلت ناصری و پهلوی اش همین است اما این نیست .داستان حال کنایه و نماد در کار کردن ندارد انسانی تر از این حرفهاست ...با این کتاب می شود زندگی کرد و با این کتاب می شود توی یک دعوای مفصل زن و شوهری توی سر طرف مقابل کوبید....

همه در حال پرستش اند و معتاد ....معتادند به پرستیدنی هایی که انگار براتشان را می دهند تو گویی و می پرستند آن چیزها را که از غم فارغشان می کند و در خیال بال و پرشان می دهد....

این تلنگر محکمی به زندگی من است ..در تمام درجا زدنهایم در تمام ناکام شدنهایم در تمام مشقهایی که خودم ننوشتم و بعدش پسرم ننوشت در تمام جاماندنها از کلاسها در تمام جواب ندادن پروگرمها در تمام بی برنامه شدن ها در تمام یادم رفتن ها تمام اهمال ها...واااای خدای من

در تمامشان معتاد بودم و خیال پرست 

از زندگی اینچنینی بوی خیر نمی آید 

در همسرم هم رگه های مشابه را می بینم اما فکر کنم مسئولیتی در قبال آن نداشته باشم و ای بسا دارم زیاده روی می کنم

اما در فرزندان این هست خوب هم جدی است ...و من کسی هستم که خودم را بالاتر از این می بینم که در کارگاههای برنامه ریزی و چه کنیم فرزندانمان در زندگی شان برنامه داشته باشند شرکت کنم 

آخ که چقدر من فرامرز این کتابم

  • سویدا

وااای چقدر این کتاب زیباست که به قلم نادرابراهیمی درباره زندگی ملاصدرا نوشته است

#مقلد برای این تقلید نمی کند که بار مسئولیت از دوش خود بر دوش اهل فضل بگذارد..مقلد مغلوب تقلید را هم بی قدر میکند پدر

کتاب آمده است تا بگوید نه تنها هیچ ذره از مثقالی در آسمانها و زمین در کارنامه اعمالتان ناپدید نمی شود که هیچ غوری در دریای هیچ اندیشه ای هم، از سرمایه تاریخ بشریت کم نمی شود ..گم نمی شود.

ملاصدرا اوقاتش را به سه قسمت می کرد ...

یکی برای اندیشه

یکی برای معاش و اهل بیت و شاگردان

یکی برای رویا پردازی در گذشته

چه کسی باور می کرد آنچه در شبهای دراز ملاصدرا را بیدار نگه می داشت تا به گذشته هایش برود و نیتی، فکری، خشوعی اندیشه ای را در گذشته بار دیگر زندگی کند و از آن برای آینده اش توشه بردارد امروز بعد از این همه سال چراغ راه منی بشود که با او کمترین تماسی نداشته ام؟

# ای دل من بکوش در راه حقیقت بکوش و در این کوشیدن دل گرم باش به این که در برابر چشمان خدا، تاریخ و بشریت هستی

  • سویدا

من  می دونستم امروز آبستن یک عالمه بحث است

مشکلی ندارم ولی 

حداقل مدیون وجدان خودم نیستم

آنچه را جوابش را ندارم

یکی خاوری که چرا نمی گیرندش...چرا گذاشتند برود....

یکی قطرکه باوجود نفتی بودن رشد کرده....البته عقیده دارم هنر نمی کند که یمن را می زند در راستای منافع خودش

از بچه ها پرسیدم مشکل اصلی ما چیست الان

گفتند اینها(حاکمیت) و بعدش هم گفتند شما (طرفداران)

گفتم اقتصاد 

وبحث بالا گرفت 

و نشد پای خودمان و نقشمان در سیستم را وسط بکشم

آخرش می خواستم بگویم ایها الناسی که شما مردم تمیز هستید ما مردم کثیف مگر نمی گویید اکثریت با شماست

خب قیام کنید ....بکشید و کشته بدهید و نظم امور را در دست بگیرید اگر تا عمق جان به آنچه امروز می گویید باور دارید

اما نشد بگویم 

چنان شکافی در جامعه افتاده که هزار برابر چسب های مولفه ی قلوب هم انرژی و نخبگی  داشته باشی نمی توانی جمع و جورش کنی

انقلاب فرانسه  در قرن نوزدهم از 1797 تا 1830 که خیابانها صحنه جنگ شده بود که مردم هم را می کشتند یکی طرفدار پادشاهی یکی جمهوری خواه

آه انقلاب فرانسه تو را در راه ایران می بینم

و سردی آهن را روی شقیقه هایم..حس خیلی بدی دارم خیلی بله گفتم و خیلی پذیرفتم و خیلی در موضع انفعال و تدافع رفتم و خیلی تهمتها را پذیرفتم ...

این آهن سرد چیزی نیست که جان من فقط را بگیرد

این آهن سرد که حامل گلوله های داغ است پیشانی تاریخ و مردمم را خواهد شکافت....پیشانی تمام آنچه دین و آرمانم هست

حال دزدان جنایتکار چگونه است ؟ حالا که  من صرفا به خاطر وفاداری به این امید که می شود ما می توانیم ...اینقدر معذبم و غرق در حس گناه حال قدرتمداران چکونه است؟ 

بدی حالم شاید هم به خاطر خیانتی است که همین الان مرتکب شده ام....پذیرفتن تمام تهمتها به امیدی که به اصل حرفم برسند ....و نشد

اما اینکه از من پرسیدید  اگر مردم موثرند پس من مردم حالا چه کنم؟

می گویم حداقل طرفدار اون پزشکی که از مالیات فرار می کنه نباش

اونم وقتی که به عقیده اقتصادیون راه درآمدن دست دولت از جیب ملت مالیاته

  • سویدا

مردم فکر می کنند دین را آورده اند پوششی برای تمام کارهای بدشان در حکومت باشه......من فکر می کنم ریاکاری و نفاق همیشه آفت دین اجتماعی و سیاسی بوده اما.....

مردم فکر می کنند مشکل اقتصاد ما دزدی مسئولان و وابستگی به قدرتهای شرق مثل چین و روسیه است....من فکر می کنم دزدی ها و وابستگی ها خودشان علت چیزی نیستند بلکه معلول مساله ی بسیار بزرگتری هستند به اسم بیماری هلندی اقتصاد

مردم فکر می کنند خب اگر قرار به وابستگی بود چه آمریکا چه چین و روسیه.....من فکر می کنم مردم در این مورد کاملا حق دارند الا اینکه ایشالا اینقدرها هم که می گویند ما وابسته به چین و روسیه نیستیمآرام

مردم فکر می کنند مالیات ندادن دکترها و خیلی های دیگر اشکالی ندارد....و استادم که خودش کاملا مخالف نظام است به من گفته تنها راه درمان فلج اقتصاد ایران مالیات است  و بنابراین مالیات ندادن این افراد مهمترین اشکال و مهمترین دزدی است!

مردم فکر می کنند وابستگی ما به پول نفت اشکال ندارد.....وانفتا

مردم فکر می کنند این که بیزینس ها نقش اصلی اقتصاد ما را ندارند اشکالی ندارد...واحسرتا

مردم فکر می کنند این که ما به جای دویست هزار تا کارمند دولت پنج ملیون و هشتصد هزار تا داریم و اینها حقوقشان را از حکومت می گیرند و اینها خودشان مولد نیستند و اینها پشت میزهایشان نشسته اند وبلاگ می نویسند و تحلیل سیاسی می کنند و اخبار می خوانند و معامله می کنند و هر کاری می کنند جز کار چون کاری وجود ندارد و همه کارها دست بیزینس هاست و با این حال کارمند را هم مرخص نتوانسته اند بکنند.....واویلا

آه مردم فکر می کنند همه ی این ها اشکالی ندارد و اقتصاد مریض ما از پس همه اینها می تواند بر بیاید

فقط دزدی اگر نکنند حاکمان.....ای بابا دزدی که نکنند والا آخرتشان جهنم است و در دنیا متاسفانه مکانیزم محکمی برای زدن توی دهنشان نداریم

مردم در این قدر غیر منطقی فکر کردن تقصیری ندارند سرمایه های اجتماعی از دست رفته است ...این آن چیزی است که حاکمان را باید به آب و آتش بیاندازند..این که اگر بگویند روز است  مردم خواهند گفت که شب است

و اما بعد نوشت....

وقتی صحبت از زندگی علنی و آزاد خاوری شد اینکه در متری شیش و نیم همه ی خارج  رفته ها  برگشتند چون با پول قاچاق...اینکه بخواهند می توانند کسی با این همه محافظ را برگردانند ...زم را

دیگر کاملا تسلیم شدم 

رفتن خاوری آن هم رسمی از مرز ...دیگر لکه ننگی نیست که بشود پاکش کرد

علامت سوالی نیست که حذف بشود

  • سویدا

دیشب دوستی قدم رنجه کرد و به میهمانی خانه ما آمد

دوستی که باسختی آمده بود تازه اهل این جور میهمانی هم نبود ..آن همه ظرف را شستند و از او که خسته بود بابت شبهای گذشته این خیلی گذشت بزرگی بود و بعد تند تند نشستیم به صحبت

دل گرفته بود از برنامه استادیوم آزادی و کاملا با او موافق بودم ...جمله ای که او به کار می برد در این مضمون بود که دین و سیاست را این طوری قاطی نکنید...خواهرانم به او می گفتند چاره ای نیست در همه جای دنیا قاطی است این دو مقوله و آنجا که به نظر جدا می آِید در واقع دین رسمی چیزی نیست که در معابد و کلیسا ها می گذرد ..همانی است که در حاکمیت و ادارات می گذرد...کلمات قانعش نکرد و با اینکه به گوینده شان بابت این گفتمان در دل آفرین گفتم به قانع نشدن او هم حق دادم

من هم با این برنامه مخالف بودم

در این شرایط اولویت با همدلی است نه با رجز خوانی و دوقطبی ها را پر رنگ تر کردن

راستش فکر می کنم دارند دستمان می اندازند

فکر می کنم همیشه داریم بدترینها را انتخاب می کنیم در بدترین زمانها

بدبختی بزرگ این است که انتقاد ها هم دارند تهییج و تشجیعمان می کنند ..ای کاش کمی از بافتهای به هم فشرده و هم سان خودمان بیرون می زدیم و با آنها که مخالفت جدی با عقیده ما دارند دوست و همدل می شدیم و بدون دعوا و با همراهی درکشان می کردیم

میترسم از جامعه ای که ساخته ایم می ترسم

توی بی آرتی از همان دم در که سوار می شد داد زد: خانم چادری برو کنار جا باز بشه....

نگاه کردم دیدم جز من و آن دیگری که سر اتوبوس مورد خطاب واقع شده کسی چادری نیست...اما این لحن داشت بیشتر از جا باز شدن مطالبه می کرد....

دیشب دوستم بیشتر توضیح داد که چطور باید جا باز کنیم

باید انتقادها را همدلانه بشنویم

باید مدام در صدد جواب دادن نباشیم

باید به جای گشتن دنبال عیبهای صد برابری در دشمنانمان موقعی که عیبی داریم خجالت بکشیم ازعیبمان

و من دیشب روزی ام از کل ماجرا همین خجالت ه شد

به من گفت چرا کتاب خاطرات سفیر را به دوستانت دادی این کتاب بسیار جانبدارانه است ....نکن هیچ وقت از این کارها نکن و من خیلی خجالت کشیدم....

اولویت با همدلی است و برای رسیدن به این همدلی باید کمی ...مثلا به اندازه چهل سال  و اندی خجالت بکشیم

و اما بعد

بسیار پریشان بودم به خاطر ناسا که گفته بود سی سال دیگر خاورمیانه لم یزرع است و ساکنانش آواره

یادم افتاده بود اگر ناسا می گوید حتما می داند چه می گوید چون در دهه 1920 به گواهی "خوشه های خشم" آمریکایی ها همین پدیده را تجربه کردند و ملیونی از شرق آمریکا چند هزار کیلومتر را با بدبختی به غرب آمریکا مهاجرت گردند و آنجا هم از گرسنگی و کمبود دستمزد و قانون "بازار وحشیانه آزاد" مردند

حداقل آنها غرب آمریکا را داشتند و برای مهاجرت روادید لازم نداشتند

ما و فرزندانمان چه کنیم ..همان کاری که روزولت کرد قانون حفاظت از خاک و سپاه حفظ محیط زیست ..منتهی باید از صحراهای عربستان شروع کنیم تا داخل ایران و چشمه های گرد و خاکش

...در همین اندیشه ها بودم که برادری گفت من هم داشتم مستندی آمریکایی می دیدم که می گفت اگر تولید گازهای گلخانه ای با همین شیب ادامه پیدا کند و کم نشود....حتی اگر زیادتر نشود (که بعید است)

تا بیست سال دیگر اقیانوسها چنان اسیدی می شوند که پلانکتونها از بین می روند و پلانکتون غیر از این که اول یک زنجیره غذایی مهم بشری است نود و پنج درصد اکسیژن زمین را تولید می کند...

و این به راستی یعنی انقراض 

  • سویدا

سوال مهمی است این سوال می تواند آرمانگراهای ایدهآلیست را بنشاند سر جایشان. انقلابی ها را از دگرگون کردن پاتیل جوشان کشورشان برحذر بدارد ..این سوال می تواند مردم را عینی و عملگرا بکند ...واللا خدا و پیغمبر هم مردمی را که ساده لوحی را از وجود خودشان پاک کنند دوست می دارند . کسی که ساده لوحها را خوب می خرد لنین و استالین و هیتلر و رهبر داعش و القاعده است.

آیا من ساده لوحم؟

کلمه ی مناسب تر برای عبارت ساده لوح همان خیال پرداز است ...

آیا من ساده لوح خیال پردازم؟

بیشترکه فکر می کنم شواهد پاتولوژیک بسیاری برای وجود نوع بدخیمی از خیال پردازی ساده لوحانه در من هست...

من به عینه می بینم که فلانی به درد من نمی اندیشد  و در بند خویش است اما بازهم به سمت دلسوزی برای خودم برمی انگیزانمش..کار را به جایی می ر سانم که برای آمدن و سرویس گرفتن از من بر من منت می گذارد

چرا 

چون برای همه واقعیتهای تلخ موجود با تخیلاتم زره ها و علاجها و پوششهایی درست می کنم ...

ساده لوحها خیلی هم سمج هستند و تنها با  قوه ی قهریه  می توانی مجبورشان کنی یک لحظه واقعیت را ببینند

ساده لوحها خیلی سم هستند

مردم تصمیم گرفته اند ما ساده لوحها را بیاندازند توی دریا 

اما از کجا که خودشان توی دام نوعی دیگر از ساده لوحی نیافتاده باشند؟

  • سویدا

امروز اول برج است باز هم نشسته ایم دور هم به خون دل خوردن

اینبار به چشم مزدور بیگانه نگاهم می کنند رسما ...قبل از این هم بهتر نبوده اوضاعم اما نه به این محکمی 

البته که نمی توانم خودم را تبرئه کنم و اینجا بیهوده ترین کار همین است که بخواهی آرمانهای انقلابت را علی اصغر وار سر دست بگیری تا همانها هم از تیرها در امان نباشند

البته که نه تو و نه رهبرانت نمی توانید خودتان را کنار بکشید و بسنده کنید به این که ما در فکر های بلندمان فرداهای بهتری در نظر داشتیم اما ببخشید که نشد...

مساله این است که انقدر چشمها و گوشها از ایران اینترنشال پر است که نمی بینیم بیخ گوشمان برای بوتاکس و دندان از ینگه دنیا می آیند اینجا

و نمی فهمیم دید اقتصادی به مساله بیمه سلامت نداریم

ای کاش می توانستم کتاب اوباما را برای شان حجت کنم ...

ای کاش به جای تحلیلهای دیگران کمی همین کتاب اوباما را می خواندند ....از فرط شباهت اوضاع آمریکا به ایران 

از فرط وخامت رکودی که در آمریکا رخ داد و در جهان به بهانه های مختلف جلوه کرد و با پتک تحریم و تنش کشور سر به راه من را تقص جهان معرفی کرد تا بتواند این راحت نشستن ما را برآشوبد 

کاش بهانه هسته ای را می شکافتند تا به کنه ش برسند 

مساله رکود جهانی است و علتش میل بشر مدرن به تولید نکردن و مصرف کردن است

اقتصاد جهان به خاطر سرمایه داری سرطان گرفته است و ما که جای حساس این پیکره هستیم ...ای بسا مغزش یا قلبش ....بیشتر تیر می کشیم

آرمانهایمان ؟ کشورگشایی مان؟ آرزوی جهان شمول کردن ایده هایمان؟  حاشا و کلا

مگر در برادران کارامازوف نخواندی که نان و آزادی و جهان شمول شدن سه رکن اصلی جهانند و همگان به دنبالش هستند...کیست که نیست؟

به راستی از روی آنچه در کتابها خوانده ام دربحبوحه انقلابها ....رویارویی نفس گیر به صرف مرگ و خون در پیش است 

خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنیم ....من را خواهند زد

  • سویدا