حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

با ناپلئون

سه شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ق.ظ

امروز به دنیا آمدم. امروز در گرماگرم نبرد بارادینو....در میان خون و توی نسیم شهادت در میان مومنان مسیحی روسی که با ناپلئون مقابله می کردند به دنیا آمدم ...روی صندلیهای ایستگاه اتوبوس که منتظر بودم به دنیا آمدم  درست مثل سی و پنج سال پیش که  من را مادرم در گرماگرم عملیات خیبر به دنیا آورد...البته نه توی ایستگاه اتوبوس که توی زایشگاه

.....آمدنم مبارک ...به امید روزی که رفتنم هم مبارک باشد!

پدرشوهرم جنگ و صلح را توی دستم دید و درباره اش پرسید و من تاثر برانگیزترین عدد را به کار گرفتم: این داستان مردی است که یک ملیون نفر را به کام مرگ کشیده است...پدرشوهرم خیلی متاثر شد ...مدتی با تاسف و افسوس فراوان فقط تکرار می کرد چرا؟ که چی بشه؟ برای چی ؟ هدفش چی بوده؟

امروز در گرماگرم نبرد بارادینو  جوابی برای این چرا ها دانستم

این ها را باید تولستوی بعد از نبرد خونین بارادینو به من بگوید با همان ادبیاتی بگوید که موقع وصف نبرد سی و سه روزه و هشت روزه ی اسرائیل می شنویم .

از تولستوی بهتر می پذیرم این حرف را تا از رهبر خودمان و رهبر حزب ا... که برد ما در جنگ هایی که خودمان را برنده اش می دانیم به خاطر برتری روحی بود. به خاطر ایمان بود... 

تولستوی می نویسد ناپلئون بیهوده خودش را دل خوش می داشت که تعداد کشته شدگان فرانسوی کمتر است!

تولستوی می نویسد نه به لحاظ حفظ جانها  و نه به لحاظ حفظ مسکو دستاورد خاصی نداشتیم اصلا بارادینو بدترین جا برای شروع جنگ بود اصلا عقب نشینی اسمولنسکی خیلی بد بود...خلاصه خیلی توضیح می دهد درباره جنگ که یکیش به خودستایی مردم پیروز شبیه نیست اما تهش می گوید ما پیروز شدیم و ناپلئون این کسی که تاریخ و خودش او را و فقط او را مسئول این جنایات می داند ... .اینجا باخت. جالب این است که این میان تولستوی انگار تنها کسی است که مخالف  مسئولیت مستقیم ناپلئون درباره این همه جنایت است.

اما به هر حال از او ممنونم که جواب پدرشوهرم را دارد می دهد...چرا ناپلئون چنین کرد؟

جوابی توی نوشته هایی است که در تاملات ناپلئون توی جزیره هلن نوشته شده....جوابش ایده ها و آرمانهای ناپلئون است...جوابش 

دنیایی است که او  تصویر کرده! و بابتش قشون کشی کرده است

....آری ناپلئون از ایده هایی که برای کل اروپا بلکه کل بشریت در گسترش عدل و داد دارد سخن می گوید ....این که آرزو داشته است خودش با امپراطوریس سوار اسبهایشان عین دهقانهای ساده بر اقصا نقاط مملکت بگردند و دیکتاتوری را پایان بدهند و حکومت مشروطه را به پسرشان وابگذارند و همه جا جلوی بیداد را بگیرند!

کجا بودیم ...وسط ایده های آرمانشهرانه ی مردی که همپای مسیح می دید خودش را وایده هایش را...

نه واقعیتش این است که وسط نبرد بارادینو بودیم.....

که تولستوی آن را پایان واقعی ناپلئون می داند، درست روی همان چمنزار زیبا  و سرسبزی که نارنجنکی دود کنان منفجر می شد و تا می آمد منفجر بشود آندره شجاع و نازنین را به این فکر وا می داشت که آیا این مرگ است ؟ من آن را نمی خواهم درست به این جهت که این زمین و سبزه و شبنم و آفتاب و آسمان را دوست دارم! اما این فکر مانع از انفجار نارنجک و اصابت ترکشش به شکم و دنده ها و روده های آندره نشد! آن هم آندره ای که خودش و یک سوم گردانش بدون این که تیری شلیک کرده باشند کشته می شدند چون خلاف دستور فرمانده ای که ذخیره نگهشان داشته بود فرمانده دومی آمد و دستور داد روی بلندی بایستند .....و نه نه به این علت به این علت واقعی که جنگ بدترین و گریه دار ترین و خونبارترین چیز دنیاست...به این علت که آدم باید تا انتهای دنیا بدود و از دست جنگ فرار کند...

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">