آئینه رویا....آه از دلت آه
دوست گفت: ای بابا چقدر دنیا کوچیکه...بابت این که با یکی از همکلاسی های ده سال پیش جناب دوست در هزار کیلومتر دورتر از اینجا، امروز! من ده متر بیشتر فاصله ندارم!
اما نگفتم که ای دوست عزیز تازه فهمیده ام دنیا خیلی خیلی خیلی بزرگتر است از اندازه ای که طی سالهای عمرم تخمین زده بودم . شاهدم این که بیخ گوش من کسی که جای مادر و خاله و کس و کارم می شود حسابش کرد یک ماه طولانی پر از اشک و هول و هیجان را یک ماه طولانی پر از فاصله این جهان و آن جهان را طی کرده است . و من تنها این قدری با خبر شده ام که هر از گاهی کسی به درونم نهیب زده است بهشون زنگ نزدیا!امروز برو زنگ بزن! باشه؟ فاصله است آقا جان فاصله های عمیق ....
صورتی و جگری زدم به درو دیوار خودم و راه افتادم تظاهرات بر پا کردم.. نه که تظاهرات مسالمت آمیز ! بلکه تظاهرات مسلحانه با اسلحه گریه....رفتم که سر سی و پنج سالگی هم خودی به ظهور رسانده باشم هم اعتراضی. هم گذاشته باشم دوربینهایی که از منظر اعلا ما را می پایند یک عکس خوشگل تهیه کنند. عکسی که بشود روی جلد ماهنامه انسان نگاری چاپش کرد و زیرش نوشت : عرق خویشاوندی ببینیند چه ها می کند! و داد دست فرشته هایی که از اولش ما آدمها را دست کم گرفته بودند!
رفتم و یکبار دیگر خودم را در چند تا آینه دید زدم و آمدم بیرون...حالا چیزی که دستگیرم شده این است:
فاصله ها همه جا هستند....بین فرد و خویشاوندان نزدیکش
بین فرد و همسرش
بین فرد و خودش
و از همه هولناکتر وجود فاصله ای است که بین فرد و قلبش می تواند حائل شود . فاصله ای که ا... تویش جا می شود!
قلبم خون بالا آورد...
آئینه رویا....آه از دلت آه
پی نوشت: الکی مثلا من یک عاشق دل شکسته ای هستم که حالا بعد از سالها خون دل خوردن تازه فهمیده ام که غیر از همه فاصله های زمانی و مکانی و غیره که بین من و آئینه روی فوق الذکر دوری انداخته بود فاصله عمیق تری هم همیشه بوده و هست..فاصله ای که تمام مدت با دلش داشته ام و دارم! آه از دلش آه
باز هم چه باک: صورت و دل و بقیه جاها را می گیریم سمت همان عکاسی منظر اعلا : جناب داشته باش: من و دلم یه هویی
بذار همه فرشته ها بدونن که ما این پائین چه می کشیم! نه مالک مرگ و حیاتمون هستیم نه مالک دل و قلوه بعضی ها .....و نه حتی مالک دل و قلوه خودمان!...تازه مغزمون هم خیلی گوساله است!
- ۹۸/۰۴/۱۲