حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

نان سالهای جوانی

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ق.ظ

نان سالهای جوانی حکایتی وحشی و حقیقی است طوری که آدم از مواجهه با این دیو درونی ....دیو شکم! یکه می خورد! خجالت می کشی از حرصی که تحمل چند صباحی گرسنگی به جان آدم می اندازد!

زن بیمار مرد. شوهرش آمد و تمام وسایلش را توی یک کیسه ریخت . بعد هراسان دنبال چیزی گشت و پرستار را فحش داد: ای بدکاره! کنسرو گوشتی که دیشب برای زنم خریده بودم کو؟ اگر زنم دیشب مرده باشد نمی توانسته کنسرو گوشت را خورده باشد! گوشت! من گوشت می خواهم! 

کنسرو گوشت را زنش در حال احتضار خورده بود!

هانریش بل در این داستان وحشیانه نان را و گرسنگی و عشق را با مهارت تصویر می کند.

آی آدمهای نشسته بر ساحل آن کاری که گرسنگی با یمنی ها می کند چیزی نیست که در خاطر بگنجد!

تصور کن مادر چند بچه باشی و یک تکه نان به دستت رسیده باشد....کافیست یکی از بچه ها خواب باشد ...ممکن است به این فکر کنی که چطور نان را تقسیمشان کنی ولی آنچه اتفاق می افتد این است که جلوی چشمها و دستهای گرسنه و به پرواز در آمده شان اولین لقمه را خودت به دهان می بری....اولین و شاید تنها لقمه را....گرسنگی فرزند و مادر و پدر نمی شناسد!

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">