حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

شعله

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۶ ق.ظ

#شعله حاج قاسم

قطعا دنیای جدیدی شروع شده است. 

نه تنها در درون من! که شبها با یاد این مصلح بیابانگرد، این چمران نستوه می خوابم

که در بیرون هم اوضاع دیگر گونه است. نمی دانستیم چه شده! کم کم حالیمان شده که اگر نه اول شخص ، دوم شخص مملکتمان را زده اند! رسما 

آتشش زده اند. آن طوری که دلاوری می کنند و می گویند زدیم و خوب کردیم زدیم باید خیلی جنس پلاستیکی ای داشته باشیم که از شعله هایی که بابایمان را جلوی چشممان تکه پاره کرد و  بلعید، چیزی به سینه هایمان نیافتاده باشد!

این شعله هاست که توی سینه ها افتاده و تو امروز چیزی می بینی ای صاحب دو چشم که حواست باشد پیش از این هرگز ندیده بودی!

تو ندیده بودی روزنامه شرق و کیهان و اطلاعات و اعتماد همه با هم بنویسند انتقام و جرات نکنند تیتر ی غیر از این بنویسند! گرچه در لفافه و توی مقاله ها چیزهای دیگری زمزمه کنند!

تو ندیده بودی بچه ها توی رسانه ها مبعوث شوند به گفتن این کلمه که "من سلیمانی ام"

تو ندیده بودی پیرزنی را که با عکس سردار چنان مویه کنان عزاداری می کرد و همه را می گریاند که انگار جوان رعنایش را بغل گرفته

تو ندیده بودی 

هرگز ندیده بودی

اگر شعله ای که هم اکنون در سینه خودت می سوزد و به تو یاد آوری می کند مهربانتر از همیشه با همه باشی و با فرزندانت و با کودکان 

شعله ای که یادت می دهد با رئیس و مرئوس مراجع و مرجوع مسئولانه تر برخورد کنی

شعله ای که کار خانه را در نظرت روان و زیبا جلوه می دهد

اگر روزی چنان که رسم روزگار است این شعله خاموش شد

اینجا نوشته ای که یادت باشد

امروز روز دیگر است .

روز سیزدهم دی ماه نود و هشت روز دیگری بود و روزهای بعد از آن که زمین جوشید، خون در رگهای مردم جوشید...مردم خیابانها را سیاه کردند....

یادت می ماند چقدر این روزها دلت می خواست تو هم بیابانگرد می بودی هر کجا دردی و داغی می بود با مرهمی از جنس عقل و هوشیاری و عزم و ایمان از راه می رسیدی.. هر کجا سیل خوزستان ....زلزله طالبان...سونامی داعش...

یادت می ماند؟

یادت که نمی ماند 

اما نوشتم که بدانی این روزها...گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد! بسوختیم در این آرزوی خام و نشد!

یادت هست هر وقت یکی دو پیمانه بیشتر می زدی مثلا ماه رمضانها ...عربده ات بلند می شد که منم شهادت می خوام! حالا بگو ببینم با دیدن چهل و یک سال جوش و خروش و عزم و اراده ی پیروز کسی مثل این مرد که او هم شهادت می خواست اصلا رویت می شود این کلمه را به زبان بیاوری...

جایی که دریاست من چیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم!

آه آه آه...حاجی ...شهید...سردار .......ما التماس دعا هم نه.....ما هیچ.... ما اشک و آه...ما نگاه!

  • سویدا

نظرات  (۱)

مدت ها بود وبلاگ نخونده بودم...عادت کرده بودم به کانالا و حرفای دم دستی و ‌..بالاخره بعد مدت ها نوشته هات یه خورده سر حالم آورد...هر چند که کلا این روزا حالمون گرفته است و بغض تو گلومونه..

پاسخ:
جدن جدن باور نمی کنم...هر چیزی که توی این روزها اتفاق افتاد غیر عادی بود.
شهادت این سیدالشهدای معاصر چیز غیر منتظره ای نبود اما عجیب انقلابی به پا کرد.  همه دلها، با وجود تفاوت عقلها و  بینشها و آرزوها یکی شده اند!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">