حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

برای چالش

سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۹ ق.ظ

مادربزرگم می گفت توی دهاتمان که شنیدیم کشف حجاب اجباری شده هر روز موهایمان را شانه می کردیم که وقتی می ریزند توی ده که چارقدمان را بکشند موهایمان مرتب باشد.

آمده ام برای روزی که دوستان ایام دانشکده می خواهند بریزند چارقد زندگیم را بکشند موهایم را مرتب کنم.

اول اینکه اگر ایشالا بپرسند بزرگترین فتح و فتوح زندگیت چی بوده

می خواهم طوری که به سادگی واقعیت باشد بگویم : شوورم

تازه اگر بپرسند زن حسابی همین جا خیلی دعواهایتان را با قضاوتهای سخت آورده ای بگویم....با این وجود!

خب حالا می پرسند مثلا چطور آشنا شدید...نه این را نمی پرسند چون خودشان بودند وقتی آشنا می شدیم

ولی کاش جزپیات را رویشان بشود بپرسند چرا که نه همان وقتها مردم سر از کار این ازدواج در می آوردند  ونه الان...

مثلا پسربچه ۵ ساله ای از قوم شوهر تا ما را با هم دید درگوش اوشان گفت: به هم نمیایید

شش ماه بعدش حضرت مادرشوهر جرات کرد  و  پرسید تو چه چیزهایی به پسرم می گفتی [ که آمد تو را گرفت]

یا همین الان همکارها توی اداره بدون این که طرف دیگر این ازدواج را دیده باشند از روی دیدن من به تنهایی برایشان سوال شده که چی شد کسی با دست خودش پای معامله ای با تو را امضا می کرد برای یک عمر!

البته من زیاد دختر بد و بی محلی نیستم ها ولی خبالا

تازه این که چیزی نیست...عین علی مصفا توی فیلمهای دوتاییشان با لیلاحاتمی....آقا چنان از راه دور هوای ما و دل ما را دارد که شانزده سال طول کشیده تا باورمان بشود که این همه الطاف واقعی است و تنها به خاطر اهمیت دادن به این حقیر کمترین است....

در نتیجه چیزی نمانده سر به بیابان بگذاریم و بنالیم که با که گویم که در این پرده چه ها می بینم!

جاره ای نمانده جز این که تا دیر نشده و طرف شهیدی چیزی نشده که بخواهیم اینها را توی کتابهای یادبودش بنویسیم الان از این همه کتابی فراگرد بیاوریم

ایشالا که با گفتن این چیزها کسی چشمم نزند

ایشالا که بروند دوستان و فیلم پله آخر را که علی مصفا و لیلا حاتمی بازی کرده اند ببینند

سوم ایشالا که حین دیدن فیلم شوهر خودشان را هر چی هم بخ و بی احساس به نظر میاید شبیه کارهای پنهانی که علی مصفا برای رضای دل زنش کرد ببینند..پله آخرش هم این بود که راستی راستی و نه مثل آن یکی رقیب خیالی اش برای لیلی مرد!

جان خودم نباشه جان این عمری که گذشته شوور منم همین طور خوب و عاشق و ....الی آخره

پرسیده بودید چطور آشنا شدید

واسطه اش یک کیسه زباله بود!

 

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">