حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

دیشب بالاخره ساک را بستم . برادران و خواهرانم تا دم شیشه های جداکننده آمده بودند. سعی می کردند چیزی بگویند این را از تکان خوردن لبهایشان نه که از تکان خوردن تمام جوارحشان می فهمیدی...متاسف بودند و بیشتر از آن عصبانی..عصبانی از من که چرا چیزهایی به این واضحی را نمی بینم. ولی من در حالیکه روزگار درازی را جای آنها از پشت شیشه ها حرص خورده بودم و برای کسانی از عزیزانم که داشتند بلیطشان را نهایی می کردند جوش آورده بودم و ای بسا" و ما اکثرالناس ولو حرصت بمومنین" را برای تسکین خودم خوانده بودم؛  حالا این طرفی شده بودم

انقلاب ما مقدس بود خمینی اش و شهدایش مقدس بودند اما این که شیطان چیزهای مقدس را هم می تواند تصرف کند بحث دیگریست

برادران و خواهرانم ناراحت بودند ...آنها صدای من را نمی شنیدند و من صدای آنها را

من داشتم بهشان میگفتم که با دل خون دارم میروم...دارم به خاطر همان آرمانهایی که آنها را آن طرف شیشه ها نگه  داشته است می روم ولی نمی شنیدند...حدس میزنم  آنها هم داشتند سعی می کردند جلوی گمراه شدن من را و رفیق نیمه راه شدنم با آرمانهایشان را بگیرند....آنها حق داشتند دیگر دوستم نداشته باشند در حالی که می دیدند یگانه پناه قلبشان و تنها سنگر باقیمانده از انقلابشان ...انقلاب پدر ومادرهایشان را دارم به چالش می کشم....

برادر عزیزم من این روزها فقط خدا را به چالش نکشیده ام... و معصومیت ائمه را و جهان آخرت را ....از باورکردنی و پذیرفتنی غیر از این هر چه بود را با رنجی جانکاه به جالش کشیدم ...عید نزدیک شده است لحاف همه گرسیهایی را که توی شور این زمستان تنها با کز کردن زیرشان داشتیم گرم می شدیم را بالا زدم تا جارو کنم..عید را منتظر هستیم ...همه ....یک روزی انجمن حجتیه هم تقریبا با کز کردن زیر این لحاف کرسی انتظار کشیدن را به کار گنگ و ساکت و راکدی تبدیل کرده بود..امروز دوستانم که فکر می کنند اینجای جای عیش و امن است نمی دانم چرا صدای جرسها را نمی شنوند

پناه بر خدا چرا به چالش نکشم  جبهه ای را که جنایات بشری در آن توی بهت و سکوت ما و سر و صدای تک معترضانی که به هیچ جا دستشان بند نیست ؛ رخ می دهد...

اصلا جایی که اول شخص مملکت من به اندازه حکم تخریب شهرداری حرفش برش ندارد چه حای امن و عیش...

من آقا را به چالش نمی کشم؛ نه هرگز شخص خودش را ....من بی پناهی و بی پشتوانه و ای بی یاوری او را به خودم و شما یادآوری می کنم...یادآوری می کنم نگذارید اهالی مافیایی قدرت پشت ایشان قایم شوند و خیانتهای خودشان را ادامه بدهند...

باشد اصلا من از پشت این شیشه تکان نمی خورم ...هیچ کجا نمی روم..اصلا می روم از بیابانهای اطراف باند سر در می آورم...

اما دیگر نمی توانم بمانم

چه مرگم شده باز؟

از سفر 

قلعه حیوانات برگشته ام. خود شیطان است این جرج اورول ...

می نویسد خوک پیر(کارل مارکس) در  پرتوی از فرزانگی ایراد سخنرانی کرد. از ظلمهای بشر(امپریالیسم)گفت. از اینکه حیوانات را استثمار می کنند و حاصل کار حیوانات را می دزدند و  از گوسفندها (مردم جاهل)و اسبها(جوانان انقلابی) شعار مرگ بر بشر (مرگ بر آمریکا) طلبید و سرود انقلابی حیوانات انگلیس را تعلیمشان کرد. وقتی مرد، راه او و تعلیمات او را عده ای خوکهای جوانتر (رهبران انقلاب)ادامه دادند تا سرانجام جرقه انقلاب در روزی که ارباب از فرط باده خواری به حیوانات رسیدگی نکرده بود و مدت طولانی آنها را  را گرسنه نگه داشته بود زده شد. و صاحب مزرعه و خانواده اش بیرون رانده شدند.

آنگاه بود که قوانین انقلاب وضع شد. حیوانات در سواد آموزی موفق نبودند اما بسیار کار می کردند و از خودگذشتگی می نمودند و به سهمیه کم قانع بودند و دزدی نمی کردند و اعتراضی هم نداشتند که شیرگاوها و سیب درختان مال خوکها باشد(اشرافی گری رهبران) اما سرانجام اختلاف افتاد و رهبری آن یکی همکارش را به کمک توله سگهای آموزش دیده ی محافظش بیرون کرد و تا مدتها اخبار حاکی از این بود که او از اول خائن بوده با مزرعه دار تبانی داشته و .....

بالاخره با بشر دوپا هم وارد تعامل شد قلعه حیوانات تا پول و ابزار کار وارد قلعه کند...

اما بعد از مدتی حیوانات از پشت شیشه متوجه شدند که رهبرشان با آدمها بسیار شبیه است و دارد به آنها یاد می دهد که زیردست را باید گرسنه و در فشار نگه داشت .... همانطور که اسب فداکار زیر کار انقدر جانفشانی کرد تا زه زد . و بردیم پوست و استخوانش را هم فروختیم....بیچاره ها فکر می کنند بردیمش بیمارستان! البته که رسانه های رسمی مان برایش سه روز عزای عمومی هم گرفتند!

این سرنوشت انقلابشان بود!

و هزاران فکر به کله ام آمد...نکند تمام رهنمودهای درست رهبرم فقط مال سخنرانی است؟ نکند مرگ بر آمریکاها فقط ظاهری است. نکند اختلاف میان انقلابیها فقط بر سر تصاحب قدرت و باقی مواهب انقلاب است و شعارها فقط مال ما گوسفندهاست؟ و خائن قلمداد کردن ها تنها بخشی از ماجرای دعوای قدرت است؟ و انفجارهای تابستان 60 و ....

با دل خون عزادار زنی که همه دل بستگی هایش را با  چاقو زده اند دارم می روم...نمی توانم توی مملکتی بمانم که هفته ای پنج هزار ملیارد تومن پول چاپ می کنند تا حقوق کارمند های مفت خور را بدهند...بعد میوه ها زیر درختها توی روستاها ریخته است و دستهایی که باید آنها را جمع می کردو روزی اش را و آینده خودش و مملکتش را با آنها و با آب سیلان کننده ای که این روزها توی جوبها روان است  می ساخت دارد با پاک کردن شیشه صاحبان ماشینهای  شاسی بلند توی تهران بخور نمیری به اسم زندگی را اداره می کند... 

بعد نوشت:

یک چیز را نمی فهمیدم و قلعه حیوانات شیر فهمم کرد:

چرایی و چگونگی و کمیت و کیفیت چالش جهان غرب با حکومت آخوندی جدید تهران را نمی فهمیدم...حالا فهمیدم

برای هژمونی لیبرال غربی فهمیدن آخوندها و هضم کردنشان خیلی وقت برده است . همان طور که آدمها هم بدون جنگ و چالش روزهای اولیه ی استقلال قلعه حیوانات را بر نتابیدند.

توافق با آخوندهایی که دینشان و عملکرد ایدئولوژیکشان در هاله ای از ابهام قرار دارد و معلوم نیست می شود بهشان اعتماد کرد یا نه...اصلا معلوم نیست عقلانیت مدرن را برای بقای خودشان به کار خواهند گرفت یا مواجهه باهاشان مواجهه با شاخ و سم و جفتک است؟

بر شیطان لعنت چقدر خوب ایران را و آمریکا را تعریف کرده ای که توی ذهن من جا بیافتد جرج!

باز هم تائیدی بر این که مساله اصلی و چالشی که ظاهرا جهان را دو قطب کرده دعوا بر سر  لیبرال دموکراسی یا سوسیال دموکراسی نیست.

مساله اصلی، نزاع ذاتی نهفته در مدرنیسم است. که متاسفانه انقلاب ما هم، مدرنیسم به راه افتاده از زمان پهلوی را رها نکرد و تاکیدهای رهبرم مبنی بر این که انرژی هسته ای را فردا لازم داریم هم قانعم نمیکند برای این که امروز داریم همه دیروز و فردا را یکجا نابود می کنیم با هزار هزار ملیبارد پول چاپ کردنمان....

نه .... حقمان است . که توی چالش با جهان باشیم اما مسلما دعوا سر انرژی هسته ای یا پوسته ای نیست! ماجرا از این قرار است که ما اول به خاطر ضعیف بودنمان و دوم به خاطر عجیب بودنمان  باید به هژمونی جهانی جزیه بدهیم...

گاهی هم از بدبختی پیوستن با چین  راه حل ماست!.....این راهی است که رهبرم، علی رغم تکذیبهای بعضی رسانه ها رفتن در آن  راه را  انکار نمی کند . گرچه تاکید دارد که نه به خاطر تکیه به چینی ها ....که تکیه ما به خداست!

می ترسم خدا دوست نداشته باشد تکیه گاه ما باشد!

اربعینمان هم که مصداق بتمرگید سر جایتان که بلند شدنتان را نپسنیدیم شد!  "ترجمه ای از آیه ای از سوره توبه"

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">