شیار143
خانم فیلمساز هم ماجرای استخوانها را فهمیده است
حتما در کنار استخوانها نسیمی هم او را شکوفانده است
استخوانها وقتی برمیگردند وفتی بالاخره با همه ی آنچه که هستند و در دنیا به جا مانده از ایشان به آغوش مادرانشان بر می گردند چقذر جرف دارند که بزنند
آنها می گویند ما بودیم اما نبودیم جایی که بودیم خیلی جایمان خوب بود اما با شما بی خانمانها و بی خبر مانده ها از اسرار عشق و مستی جه کار کنیم ....جیف تیست که دارید در این رنج می میرید
استخوانها دمار از روزگار تان در می آورند ...زنده تان می کنند از خواب هزار ساله بیدارتان می کنند نانتان می دهند وبعد می کشند شما را
خانم فیلمساز همه را فهمیده بود......
حدایا بگذار دنیا برای مانده ها بماند ....ما را تازه به تازه نو به نو به شیار ببر در آنجا در کوزه بیاندازمان تا این انگور سرخ توی رگهایمان چله ای در گور سرخ بماند.....ما را می باقی کن حتی اگر دنیا پر از شهد و شیره ی ماندن ها و مانده ها شده باشد.......
- ۰۰/۰۳/۱۴