حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

سال جدید حال جدید تهدیدهای جدید

دوشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۱، ۱۲:۲۷ ق.ظ

امروز حسابی منفی بودم.صبحم رو با کودتا علیه بزرگترهای خانواده شروع کردم. آماج انتقادات  اجتماعی اقتصادی قرارشون دادم‌.گفتم پدرنادرها باید عین بذر برن توی خاک فداکاری تا بچه ها جوونه بزنن و درخت بشن. به پدرزنی که دست دامادش رو نگرفته بود و حتی بارجهاز و باد توقعات زیاده خواهانه دخترش رو هم روی دوش داماد انداخته بود انتقاد کردم  وبعد به پدر و مادرهای خودمون که از نظر من در اون ساعت به فکر بچه هاشون که نیستن هیچ مدام کل بر اونها هستند

گگفتم هرگز آمادگی مادری کردن و پدری کردن برای نسل قبلی رو نداشته ام گفتم توقعاتشون حد یقف نداره گفتم بین خریدن چیزی برای مادرم و خریدن دوچرخه برای پسرم نباید مجبور به انتخاب باشم

گفتم و از بازگو شدن حرفهام نترسیدم

از به دید بیگانه دیده شدن نترسیدم

اما چیزی که سالهاست کشف کرده ام دوباره مکشوفم شد...نسل قبلی خیلی خسته است قدرتهایش به کلی ته کشیده ...نه درست و با درایت فکمی کند و نه درست اصلا می بیند 

نسل قبلی نادان شده و دیگر چیزی را خوب نمی بیند او فقط به سرشت انسانی خودش برگشته میخواهد بمکد

فهمیدم نباید این همه ناراحتی می کردم

اما کرده بودم

اینها به اضافه ی وضعیت یله و بیکار و بی مسیولیت و مهمانوار م در شهرستان و رها کردن همه ی خویشتن داریها و اسیر بی اعتنایی ها شدن و.....و بعد پنجه در پنجه رییس جمهور ایالات سیاه کرده ی آمریکا انداختن با این خیال خام که اگر نامش باراک حسین اوباما باشد نمش به م و آرمانهای ملتهبمان پس داده خواهد شد

یک طوفان تمام عیار و بسیار سرد از افسردگی در من به راه انداخت

خصوصا که جیغ هایم پسر ترسوی وسواس زده ام را کشت و مادرشوهرم را سرخورده کرد و گلویم را آزرد و چشمم را حسابی در زیارت اهل قبور خیس کرد

حالا وسط این همه منفی میخواهم فریاد بزنم 

من آرزوی هزار و صد و هشتاد ساله ام را هنوز در سینه دارم

خودم تا مناره های جمکران را دیدم برایش تولدت مبارک خواندم

اگر دنیا جز چریدن هضم کردن دفع کردن و سوزاندن انرژیهای حاصله در راه حیال کردن....دست به سوی صخره های صعب تر یازیدن و پا در حلقه های طناب نوردیدن است

اگر آرزو نه انقدر شخصی است که هر روز بتوانی مثل آویز آینه ماشینت عوضش کنی و نه آنقدر کوچک است که  بتوانی زیر نور شدیدش چشمی به خواب زندگی حیوانی گرم کنی و نه دورنمای روزهای گذشته اثری از حتی یک قدم نزدیکتر شدنت به آرزو دارند

چطور دوام میآوری؟

جز با خود آرزو

 

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">