مولاتنا زینب
روی جداره ی خاک و کاهگل اندود یک ایستگاه چایی صلواتی با خط خودمونی یه جوری نوشته بود السلام علی مولاتنا زینب که قشنگ باهات حرف میزد ...مولاتنا زینب با تو به سخن می امد
اول جواب سلامت را با مهربانی همانطور که کوه درد را روی سینه نگه می داشت می داد
به همه کسانی که توی نای مولاتنا شریک بودند جواب سلام میداد
به همه نود ملیون ایرانی که در جز ع و فزع و نیمه راه پشیمانی از انقلابشان وقت گرفته بودند ازین یکی مولای مادری کرده و رنج دیده کهگوشه چشمی ازاو بخواهند
جواب سلام را تنها نمی داد بال چادر سوخته و خاکیش را روی سر نود ملیون می کشید و میگفت بفرمایید ازین ور
بیایید گپ بزنیم روی تاولهای کوچکتان ضماد بگذارم
بیایید گفتنی زیاد دارید
بعضی تان ترسیده اید که با اسم و داستان ما سرگرمتان کرده باشند
هق هق گریه کیست که اینهمه ترسیده است مبادا با نام حسین ...حسین را بار دیگر شهید کنند
برخی قهر کرده اید
بریده اید
من داستان تمام دردهای بشری را می شنوم
من سنگ صبور همه ام
خوف نکنید
به هر حال راه نجات ازین طرف است
بفرمایید روضه
- ۰۱/۰۵/۱۰