شبی با معلم فلسفه
برای شبهایی که نمی گذرند که خواب در کار نیست که انتظار در کار نیست....که غوغای روزمره در کار نیست یک هم سفر خوب پیدا کردم
فلسفه
اینجور شبها درست بتاز به قلب غامض ترینها تا درد و الباقی مزاحمتها بزنند به چاک
هم صحبتم بجای حرفهایی که زنهای پنجاه شصت ساله علاقمندند به فلسفه و به بحث کردن با من گسسته از هم علاقمند شده است.
مریم خانوم خیلی سرتون شلوغه ها..من به خاله اینها گفتم کسی لازم ندارم
...نه اتفاقا بهتر شد . امشب مقاله های بچه ها رو یه نگاه میندازم
برای نشریه ؟
آره ...بچه های دهه هشتادی حتی بحثهای فلسفی رو هم با عجله میخوان بکشن کف خیابون
یعنی بحث کاملا نظری رو با چند تا شاهد میندازن وسط و تئوریهای عجق وجق و ادعای راه حلهای عملی
من هم که یاد مساله کتاب سیستم عامل افتاده ام...فیلسوفهای نهار خور
لبخندی میزنم که فیلسوف چی کار به کف خیابون داره
بشینه فکر کنه و بخوره
مریم خانوم زیرکانه حرفم را بدست گرفت
نگاه کن مارکس مونتسکیو ...یا حتی همین سید قطب و فردید خودمون
تا حالا شنیدی کف خیابون کسی بگه مرگ بر اینها؟
ولی اینها ایدیولوژی صادر کرده اند و انقلاب از ایدیولوژیشون ساخته شده ولی هیچ وقت هیچ تقصیری متوجهشون نیست چون شب حادثه توی اتاق فکرشان نشسته بودند به فکر کردن
خوب استاد حالا چی حرف نو کی میزنه
راست ه میگن هایدگر وملاصدرا روی یه چیز کار میکرده ان؟
همه شون روی یه چیز کارمیکنن
وجود
......
مخدرها دارند اثر میکنند....
هیچ مخدری درد کرج را ساکت نمی کند
حامداینها میخواستند بیایند اینجا نشد
هدی گفت اتوبان را با نخاله های ساختمانی بند آورده اند تا آن پلیسهایی که با وینچستر آن امام جماعتی که با چاقو زمین افتاده اند نجات پیدا نکنند
غم زمانه خورم یا.....
درد کمکم میکند وجود داشته باشم
