حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب


مشاور راهبردی رئیس مجلس: ذهن سیستم بیش از آنکه درگیر سرکوب باشد، درگیر اصلاحات است/ بحث‌های بسیار پرحرارتی در جریان است که بخشی از جامعه دیده نشده و باید بشود/ تصمیم گیران می‌دانند که باید شهید بدهند اما کسی نباید کشته شود

مهدی محمدی، مشاور رییس مجلس در امور راهبردی در رشته توئیتی نوشت:
🔹اجازه بدهید یک مرور بکنیم. از منظر امنیتی در مرحله استمرار اجباری آشوب هستیم. طرف طراح، در حال سوزاندن دسترسی‌ها و سرمایه‌های ۲۰ و گاهی ۳۰ ساله خود است، فقط برای اینکه بتواند آشوب را ولو یک روز بیشتر کش بدهد.
🔹 در شریف یک شبکه حداقل دو سه ساله خرج شد. در اوین شبکه بیش از ده ساله خود را سوزاندند. عبدالحمید در بلوچستان سرمایه ۳۰ ساله است. شبکه نفوذی در صداوسیما خیلی قدیمی بود. ولی برایشان مهم نیست. دسترسی‌ها را می‌سوزانند و شبکه‌ها را قربانی می‌کنند چون کابوسی بدتر از خاموش شدن شعله آشوب برایشان قابل تصور نیست.
🔹 قبلا نوشتم که موساد در هفته‌های اول موقعیت جامعه ایران را انقلابی ارزیابی کرده بود. اکنون کمی ارزیابی را تصحیح کرده. می‌گویند ایران در «آغاز» شکل گیری وضعیت انقلابی است.
🔹طراحی این است که مستقل از هزینه، خیابان فعال بماند. تنها راه تحقق این هدف برای طرف طراح، وارد کردن نظام به «چرخه خشونت افزایشی» است.این بازی را جمهوری اسلامی از همان ساعت نخست خوانده بود. تا امروز جمهوری اسلامی در مقابل سنگین‌ترین فشارها برای برخورد شدیدتر مقاومت کرده است.
🔹فقط در همین دو روز ۷ نیروی نظامی و امنیتی به شهادت رسیده اند. استفاده از ظرفیت انتظامی در خیابان، صرفا در حد پراکندن تجمعات برای جلوگیری از رخ دادن فجایع امنیتی است. استعداد امنیتی اصلی کلافه است که تا کی باید صبر کند.
🔹از حیث تکنیکی و تاکتیکی شاید نقدهای جدی به مهارت‌های ضد اغتشاش وارد باشد اما از جهت راهبردی نظام عمدا به سمت سرکوب حرکت نکرده و نخواهد کرد. تصمیم گیران می‌دانند که باید شهید بدهند اما کسی نباید کشته شود. برای مردانی که کالجبل الراسخ چهل سال جنگیده‌اند خیلی سخت است. ولی خب این جنگ را هم باید بجنگند و این یکی قانون خودش را دارد.
🔹در این روزها من از نزدیک دیده‌ام ذهن سیستم بیش از آنکه درگیر سرکوب باشد، درگیر اصلاحاتی است که باید بکند. بحث‌های بسیار پرحرارتی در جریان است که بخشی از جامعه دیده نشده و باید بشود. بدون یک برنامه اجتماعی، تدبیر امنیتی عقیم می ماند. از حیث شناختی هم در واقع با یک فیلم کارگردانی شده مواجهیم. در واقع خبری نیست.

  • سویدا

ایمان جان در دنیا حکما کیرکگور را پدر ایمان گرایی می خوانند.پدرت را می شناختی؟

شهسوار ایمان در قاموس کیرگکور همانا ابراهیم خلیل است.چرا که به قول او ابراهیم تمام هویت فردیش ، عقلش، اخلاقش و میوه و ثمره ی وجودش همو که صد سال به انتظارش نشسته بود را فدای ایمانش به غیب کرد....او حاضر شد علی رغم ندای عقل و وجدان و قلب فرزندی به قربانگاه ببرد که برای نبردنش هزار عذر موجه پیش رویش بود.

...

اشکال نگیرید که چرا اسم خارجی...چون حکمای ایرانی مکتبی به اسم ایمان گرایی ندارند....

عرفان گرایی ما درست مقابل ایمان گرایی آنهاست

ما ایرانیها دنبال شناخت بوده ایم همیشه....حتی دلمان را بدون شناخت....بیخیال 

حالا پدر عرفان کیه؟

مولانا علی

هم در این زمینه تالیف دارد

هم در این زمینه زندگی کرده است

هم در این زمینه حکومت داری کرده و نظام تاسیس کرده و سیاست ورزیده

مانیفستش هم چیست اوج عالی مکتب کجاست

انجا توی محراب و خون پیشانی

آنجا که باریتعالی هر چه با خودش گفته چون عشوه کنم در کارش رسیده به این پیشانی شکافته

حالا مولای عارفان گوید...فزت و رب الکعبه

کار اسماعیل میهنم رسیده به خون

گوش کنید دارند می گویند

امسال سال خونه

س ید ع*لی سرنگونه

میهن عزیزم در کار تو کرشمه کرده ان د 

میدانی اسماعیل جواب پدرش چه گفت

گفت حتما گردن میگذارم

اما دست و پایم را ببند تا دست و پازدنم مزاحمت نشود

میهن عزیزم ما را با ایمان و عرفان فاصله زیاد است از تو همانطور دفاع میکنیم که هر موجودی از موجودیتش دفاع میکند

  • سویدا

زندگی مگر چیست که این همه به آن چسبیده باشیم

زندگی ام  را خاموش کنم مبادا ایرانم را سوریه ببینم

مرگم باد 

مرگتان باد که این بازی را بس نمی کنید

اقوام نشسته اند دور هم توی گروه خانوادگی به نخودچی خوران خونهای توی شاهچراغ

دایی جان لیدر می گوید

اینها همانها هستند که فکر می کردند به جمهوری اسلامی کاری نداشته باشی به تو کاری ندارد

خاله جان طرفدار آتشش از این هم تندتر است او میگوید حقشان است اگراینها هم توی چهلم مهسا مشارکت می کردند الان طوریشان نبود

پسرخاله مزه پران میگوید

عی بابا خاله خودت چی کار کردی حلوا پختی براش

بعد سکوت میشود که توی شهر کوچک ما الحمدلله نه مراسم داشت نه حرکات ایذایی

پسرم که اخبار را دیده میگه من میترسم

نکنه بیان مدرسه ما

جوابش را باید از هیات نخودجی خوران خانواده بخواهیم

مرد و زن دیشب دور دریاچه چیتگر فریاد زده اند

امسال سال خونه سید علی سرنگونه

آره خاهر برادر جوگیرم تو بایدم بگی سال خونه

توی برج عاج نشین خون مگه به عمرت دیدی

تو نه خونت در زاهدان ریخت نه شیراز نه مهاباد نه آمل

در الهی بمیرم همین قلعه مرغی و ستارخان و امامزاده حسن تهرانت هم آنکه خونش ریخت تو نبودی آن بسیجی بی دفاعیکه فرزندانش را یتیم کردند تو نبودی

حتی داعش هم نبود

یک عده جوگیر با شات گان و با سنگ و آجر زیر کتک سلمان را

کشتند

تو باید هم مرادت به خون باشد

یا حضرت اسماعیل ذبیح مددی

  • سویدا

فجازی جایی برای چرت زدن رویا بافی و کارگاهی برای نسج گرفتن قصه ها می تواند باشد

اما 

پند شاعر را اصلا نشنوید 

که گفته است

لخت شو تا از طریقت بگذریم

ما مجازیم از حقیقت بگذریم

برای همه کسانی که فجازی مجاز به عبور از حقیقتشان کرده است می گویم

شماها دلتان آغوش خواسته است 

آغوشی که سالها باشد که مال شما شده است

یا بناست سالها مال شما باشد بعد از این

  • سویدا

این پست رو اتفاقی دیدم از زبان یک ایرانی موسع 

یعنی وسعتی داره که تونسته بره خارج و ازونم مهمتر تونسته برگرده از خارج

که دومی بعلت گرفتاریهای معمول کم اهمیت به هر کسی دست نمیده

حالا داره درباره پلیس ایران میگه

با اجازه اش اینجا آوردم

اصلش توی

blog. collega.ir

    هست

من یک آدم شدیدا وطن پرستم ! حالا راس این وطن هرکسی باشه از "شاه تا آخوند" بخاطر وطنم به قوانین احترام میذارم تا حکومت دچار خلاء قدرت نشه که نتیجه اش میشه به ف*ا*ک رفتن مردم توسط تر*ور*یست ها !

حجم وطن پرستیم اونقدر زیاده که شاید باور نکنید که اگر پاش بیوفته حاضرم جونم رو برای مردمم و شما دخ*ترای مملکت بدم :)

حالا چرا این پست رو دارم مینویسم. امروز صبح کله سحر یک پست اینجا (کلیک کنید) خوندم که منظورش پلیس ایران بود !

 

ادامه مطلب...

 

خب من خیلی از جاهای دنیا رو دیدم ! در خصوص کشورهایی که رفتم در بخش "درباره آقای همکار!!!" توضیح دادم ! تازه اون نوشته مربوط به سال 96 هست و چون در یکی از وبلاگ هام که فکر کنم سال 96 بستمش از این متن استفاده کردمه بودم دیگه همون مطلب رو گذاشتم و دیگه به بقیه کشورهایی که بعد از اون تاریخ رفتم اشاره نکردم تا بعضی ها نگن این آقای همکار چطوری به این همه کشور رفته و کار و بارش چیه و میخواد پولداری به رخ بکشه و از این حرف ها !

تا جایی که حافظه ام یاری کنه من دو بار با پلیس هلند یک بار با پلیس سوئیس و چندین بار با پلیس ایتالیا و یک بار هم با پلیس ترکیه برخورد داشتم. تفاوت پلیس های جهان رو میتونم دقیق تشریح کنم :) حین نوشتن پست یادم افتاد یک بار هم پلیس بلغارستان و یک بار هم پلیس آلمان حالمو گرفتن :)

 

از دید من ساده ترین، معمولی ترین و غیر حرفه ای ترین پلیس جهان رو ما داریم!

 

پلیس حرفه ای یعنی "پلیس آمریکا" که از بچه 8 ساله تا پیر زن 80 ساله رو طوری میزنه که صدای س*گ بده ! البته صداش در اون دنیا شنیده میشه چون دیگه در این دنیا زنده نیست ! میپرسید چرا؟ چون پلیس نماد مخالفت با جرایم هست ! چه اون جرم جنایی باشه چه اعتراض مدنی همراه با لیدر هدایت گر آموزش دیده !!!

 

این از هم ماحراها که یکی من رو نشناسه فکر میکنه دارم فیلم هندی تعریف میکنم:

 

هلند دفعه اول: داشتم از تو خیابونی پیاده رد میشدم ! اسم خیابون بماند ! یک لحظه گوشیم رو از تو جیبم در آوردم ببینم ساعت چنده و بعد همزمان چند تا پیامی که روی گوشیم بود نظرم روجلب کرد و داشتم یک نگاهی بهشون مینداختم ! یهو یک پلیسی از پشت سرم محکم اون دستم که گوشی تو دستم بود رو پیچوند پشت کمرم و من رو محکم چسبوند به دیوار و زانوش رو طوری گذاشت رو کمرم و به مهره های کمرم فشار آورد که بچسبم به دیوار و نتونم تکون بخورم! درد مهره های کمرم به قدری بود که تا توی مغزم تیر میکشید! در ثانیه های اول فکر کردم یکی میخواد ازم زورگیری کنه ولی متوجه شدم طرف پلیسه! 30 ثانیه بعد یک پلیس خانوم اومد و گوشیم رو از دست اون پلیسه که به زور از تو دستم کشیده بود بیرون (چون فکر کردم خفت گیریه و مقاومت کردم) گرفت و محکم با گوشی زد تو دهنم که رمز گوشی رو بزن و آنلاک کن! منم رمز رو زدم و اونم گالری عکس هامو چک کرد و بعد گوشی رو دادن دستم و گفتن برو گمشو ! گفتم چیشده چه مرگتونه: گفتن اون تابلوی عکس برداری ممنوع رو مگه ندیدی !!!!!!! با تعجب گفتم من اهل اینجا نیستم و اون تابلو رو هم ندیده بودم !

به این میگن پلیس ! بدون اینکه مطمئن باشه اصلا کاری کردم یا نه! بخاطر یک تابلوی عکس برداری ممنوع طوری بزنه ناک اوت کنه که تا سه چهار روز به دلیل کش اومدن ماهیچه های کتفم و درد مهره های کمرم میرفتم فیزیوتراپی !

 

هلند دفعه دوم: مشغول قدم زدن درخیابون های اطراف یک میدون معروف آمستردام که الان اسمش رو یادم رفته؛ بودم. از دور نظرم به دختری جلب شد که پرچم اسر*ائیل رو مثل شنل دور گردنش بسته بود و روی یک تیکه کارتن شعاری نوشته بود و وسط پیاده رو ایستاده بود ! اسر*ائیلی های زیادی تو هلند دیدم که بعدا اگر فراموش نکنم خاطراتی در خصوصشون براتون مینویسم! مسیرم رو به سمت اون دختره کج کردم که ببینم چه شعاری روی کارتن نوشته که تا به فاصله 2 قدمیش رسیدم 3-4 تا پلیس ریختن سرم و به زور خوابوندنم کف زمین و صورتم رو روی اون زمین کثیف فشار میدادن و تو اون گیر و دار یکیشون با نوک پوتین جوری زد تو دماغم و خون از دماغم جاری شد و چشمام سیاهی رفت و گیج و منگ شدم! یک جو عجیبی درست کرده بودن که انگار ت*رور*ی*ست گرفتن! مدارک اقامتیم رو ازم خواستن و من رو کشون کشون بردن پرت کردن تو یک ون (لبخند کثیف اون دختره رو یادمه که شعار به دست داشت به من پوزخند میزد) و بعدش بردن دفتر پلیس سنترال و بقیه اش هم مهم نیست ! فقط بعد از حدود 6 ساعت گیر دادن الکی و کلی ک*س*شعر شنیدن ازشون آزا*دم کردن ! شاید اگر تو مدارکم place of born ایران نداشتم تا همون مرحله شکستن دماغ پیش میرفتن و اون 6 ساعت ک*س*شعر شنیدن ها دیگه رخ نمیداد. به این میگن پلیس ! بخاطر یک شبهه میزنه دماغ طرف رو میشکونه و بعدش با یک جمله "گمشو برو" پرتت میکنه بیرون ! چیه پلیس ایران مجرم هم بگیره نازش میکنه ! پلیس نیست که پلیس ایران، مربی مهدکودک هستن!

 

ایتالیا: تو ایتالیا با پلیس داستان زیاد داشتم. بخصوص وقتی سفر دریایی با کشتی کروز از یونان به ایتالیا داشتم و اونور پلیس مرزی ایتالیا بهم گیر میداد ! بعدا عکس های سفرهای دریاییم رو میذارم که نگید خالی بستی ! این روزها کامنتهایی با این مضمون که چقدر خالی میبندی زیاد دریافت میکنم برای همین سر فرصت حتما عکس هاشو میذارم تا نیاید بگید خالی بندی! همه ماجراهای پلیس ایتالیا بماند جز این یکیش که صبح بعد از خوردن صبحانه اومدم از هتل برم بیرون که تو لابی هتل کلی پلیس بود! (نمیدونم چی شده بود و آخرش هم نفهمیدم)، اومدن دورم ! مدارکم رو گرفتن! من رو روی صندلی لابی نشوندن. مدارکم رو دادن دست یک پلیس دیگه و اونم با مدارکم رفت! من هی میگفتم بابا بلیط دارم الان جا میمونم، کلی کار دارم، جلسه مهم دارم، یهو یک پلیس دیگه اومد با مشت محکم زد تو دهنم و گفت خفه شو ! بعد از 3 ساعت که مدارکم رو آوردن تحویلم دادن دیگه دیر شده بود و من جا مونده بودم و همه برنامه هام کنسل شد ! بله پلیس باید اینجوری باشه ! بی دلیل گیر بده و بعد بزنه ل*ب طرف رو بشکافه و بهش بگه گمشو برو ! اون هتل یک مسافر ایتالیایی داشت که بدجوری کتک خورد و تا وقتی من اونجا بودم مدارکش رو بهش نداده بودن ! وقتی اونجوری هموطن خودشون رو میزدن تصمیم گرفتم سکوت کنم و دیگه سرشون غر نزنم !!!

 

سوئیس: با قطار از مرز آلمان وارد سوئیس شدم ! سوئیس عضو شینگن نیست ! برای همین نمیشه مرز رو همچین هم بدون دردسر مثل بقیه کشورهای حوزه شینگن رد کنی. دو تا پلیس سوئیسی پاسپورتم رو خواستن و چند دقیقه ای در رابطه با پاسپورتم با هم صحبت کردن ! یکیشون نور چراغ قوه مینداخت رو بعضی از صفحات پاسپورتم و برای اون یکی توضیح میداد ! بعدش پاسپورت رو گرفت محکم پرت کرد تو صورتم و با هم رفتن ! بله پلیس باید اینجوری باشه ! با هر کسی هر جوری دلش خواست برخورد کنه ! چیه پلیس های ایران وقتی یک توریست خارجی میبینن کمکش میکنن و بهش احترام میذارن! بابا پاسپورتشون رو بگیرید بکوبید تو سرشون!

 

ترکیه: رفته بودم یکی از این مسجدهای بزرگ و معروف استانبول رو ببینم (یادم نمیاد کدومشون بود) که یهو یک پلیس ل*با*س شخصی اومد و کارت نشونم داد و پاسپورتم رو خواست! بعدش کلی فحش ترکی بهم داد و پاسپورتم رو پرت کرد سمت جوب که شانس آوردم نیفتاد توی جوب و خیس نشد. منم پاسپورتم رو برداشتم و "فارسی" بهش گفتم م*ادر ج*ن*ده و رفتم !  خیلی پلیس مهربونی بود حتی به فحش نا*مو*سی که بهش دادم واکنش نشون نداد از بس  نایس و مهربون بود !!! بله پلیس باید به توریست کشورش بی دلیل فحش بده و وقتی فحش میشنوه مثل منگل ها نگاش کنه که این چی داره میگه ! چه ل*با*س شخصی چه غیر شخصی :)

 

آلمان: پشت فرمون گوشی موبایلم زنگ خورد ! از پلیسی که خفتم کرد هم فحش خوردم هم 500 یورو جریمه ناقابل عنایت فرمودن ! اونجا حقوق بیکاری 1300 یورو (بود، الان چقدره نمیدونم)  و کارمند ها از 2500 تا 5500 یورو در ماه حقوق میگرفتن! دیگه 500 یورو رو ببینید چقدره ! بله پلیس باید هم فحش بده هم همچین طرف رو جریمه کنه که درصد بزرگی از حقوقش صرف پرداخت جریمه بشه تا حالش جا بیاد ! حالا پلیس ایران؛ یا [این جمله به احترام خیلی از پلیس های شریفمون سا*نس*ور شد] یا 60 تومن جریمت میکنه ! واقعا خجالت آوره !

 

بلغارستان: پلیس بلغارستان هم یک بار حدود 1 ساعت من رو سرپا توی سرما بازجویی کرد و خودش اونور شیشه در یک جای گرم رو صندلی لم داده بود ! همینکه دماغم رو نشکوند یا ما رو راهی فیزیوتراپی نکرد ازش تشکر ویژه میکنم و انشالله خدا خیرش بده !

 

 

پلیس ایران خیلی سوسوله ! باید مثل پلیس آمریکا باشه. اگر ضرباتش منجر به مرگ نشه فایده نداره ! یا مثل پلیس منگل اروپا همش ضرر مالی بزنه و الافت کنه و توهین کنه اون هم بی دلیل !!! باید پلیس ایران رو یک دوره فشرده بفرستن آمریکا دوره ببینه تا بفهمه پلیس بودن یعنی چی !

 

  • سویدا

دختر کوچولو آمده در محراب این کلیسا تا با اعترافات راه خودش را باز کند

دختر کوچولو دیشب را با استرس گذرانده تازه فهمیده آرامشی که پسر اول خانواده ، علی ندارد و همیشه نداشته است چه چیز مهمی بوده است 

دختر کوچولو بعنوان مادر علی نه ساله کاری باید بکند مثلا باید با همسرش صحبت کند که کمتر از دست علی و فریادهای ناهنجارش به ستوه بیاید تا علی کمتر توی سیکل معیوب استرس و شب ادراری گیر بیافتد...

بیمارستان میلاد خیلی چیز خوبی است برای عمل کردن علی رویش حساب می کنم..دست تامین اجتماعی درد نکند والا ما ها که توان پرداخت حق بیمه تکمیلی را برای کل خانواده نداریم  باید چه می کردیم؟اما حالا فکر می کنم چیز مهمی را هم از دست ندادیم خدا خیر بدهد به امثال دکتر موسوی که توی میلاد هم عمل می کند.

دیشب می خواستم  قبل از خواب با وضویی قرآنی چیزی ...مثل مرده ای که به گوری می رود به بستر نرفته باشم اما این کار را نکردم...الان اعتراف

صبح نگاه نادرستی به صورت کسی کردم و ضربانم بالا رفت...فقط محض امتحان یکی از دکمه های روح که در جوانی کار می کرد و دیدم ماشالا هنوز هم کار می کند ... بخاطر ورود به این بازی خطرناک الان اعتراف

تصمیم دارم دختر کوچولوی به مرور بهتری باشم 

الان اعتراف ....

شنبه است اداره بخاطر مرخصی هایی که رفته اند خلوت تر است و سکوت  واین برای اعترافات مناسب تر است

وقتی تصمیم به بهتر شدن می گیری به سکوت و نظم احتیاج داری نظم کوچک 

تا تمرکز کنی 

تا از سوداهای بزرگ دست برداری 

تا وارد بازیهای بیهوده ی سیاست باز ها نشوی 

تا امانتی را که به تو سپرده اند محکم بچسبی بجای این که سعی کنی امانتی را که به تو نسپرده اند بقاپی

نه اینکه دست از ایمانم به کشورم برداشته باشم 

اما بازی بیهوده ی آی تو کشتی

نه من نکشتم

از بس پر از جر زنی است من دیگر نیستم

حالا فقط کوشش

اما  شور این کوشش از کجا آمده است؟ 

این بخاطر شناختی است که وامی دارند از خودت داشته باشی 

یک شناخت تازه و نو

شناختی که وقتی همکارت از دست تو عصبانیست 

وقتی فرزندت از راهکارهای تو جواب نگرفته است

وقتی همسرت با زبان بدنش راه حلهای سریع تو را در همه مهلت زندگی مشترک نقد می کند

به دست تو می رسد

شناختی که مثل درد زائیده شدن به تو فشار می آورد و وادارت می کند بیشتر در خودت بکاوی

رضایتی که از خودت داشتی را بریزی دور و آب تازه از چشمه بیاوری سر سماور تا بقلد در دلت تا جوشانده جدید درست کنی 

برای توبه 

بلکم افاقه کند

جوشانده توبه را سر وقت بخور روزی سه بار و در خودت بکاو 

در این چهل ساله عمر دیگر کجاها از دست خودت راضی بوده ای ؟

  • سویدا

باید بر آنچه به دوش ما هست بپردازیم..باید کمر بند را محکم کنیم و  راهی را که زندگی در پیش ما گذاشته است بهتر برویم...

آه که چقدر از همه امکانات خود کم استفاده می کنیم...

از ابر و باد و مه و خورشید و فلک ...

از این همه نظم نظامی در ستون مهره ها و کلیه و کبد..از این همه خون پر هیاهو در قلب و ریه 

از این همه چه بر می آید؟

که به کار ابدیت بیاید؟

نیمی به خواب و عمده ی باقی مانده به کار خوردن و کوشش تدارک کردن خوردنی ها

از ده درصد از همه ی امکانات مان چه توشه ای برای خود بر می گیریم...

وای اگر معلوم شود در فتنه ها شتری بودیم که از همتمان برای سواری گرفتن و از عواطفمان برای دوشیدن شیر منافعشان بهره برده باشند

شتر نباشیم 

شیر باشیم

سلطان اراده و فهم مان 

نگهبان آنچه به ما می رسانند

عایق در برابر رسانه هایی که سم و دروغ به گوشت و خون این همه مبارک ما متصل می کنند...

  • سویدا

تا کی باید اسرا کشته شد و اوین با خمپاره بمبارون شد و 

پلیس تعرض کرد

و نیکا زیر شکنجه کشته شد و 

اینها را شما تولید کنید

ما را 

افکار عمومی را شکنجه کنید

و ما جواب بدهیم؟

و جوابهای ما را مسخره کنید

شرم که ندارید عقل داشته باشید لطفا

پس کی نوبت جواب دادن شما می رسد

برای آن پسر گمنامی که دسته جمعی با سنگ و آجر می زدید

برای نورالدین و هادی که موقع گشت با کلت کمری کشتید

برای سلمان

برای هزاران بی نام و نشان دیگر؟

برای همه ی آنچه زیر پا می گذارید؟

واقعا شرم نمی کنید

شما مسئول همه چیز هستید

شما فرعونید

شما شاهید

مردم هم برده های رسانه ها هستند و البته که ما مقصریم برای از دست دادن اعتمادشان

اما نمی خواهند دست از اعتماد کردن به کسانی که این همه دروغ به خوردشان داده اند بردارند؟ لجبازی تا کجا با عقل خودمان  هم لج بازی می کنیم؟

  • سویدا

قلعه حیوانات جرج اورول رو خوندید قطعا و همین طور لیدی ال از رومن گاری و حتی تربیت اروپایی و خداحافظ گاری کوپر و همین طور شاهکارش سگ سپید 

این مرحومهای نویسنده ترتیبی دادند که من متقاعد شدم

انقلاب کردن بیهوده ترین کار مقدسی هست که جوامع بشری هر ازگاهی سراغش میرن

خانواده تیبو و ۱۹۸۴ هم من را متقاعد کرد بعد از جنگ که شر بزرگه تصلب ایدئولوژیک بد کوفتیه

علی ابن ابیطالب هم در پنج سال حکومتش به من گفت 

حفظ نظام اوجب واجباته به شرطی که عدالت زیر پا نره

و نهایتا باراک اوبامای لعنتی در سرزمین موعود موفق شد من را گول بزنه یا متقاعد کنه که قانون بهترین ابزار سیاست ورزیه

لعنتی طوری با قمه قانون به هفتاد قسمت مساوی تقسیممون کرد ....چین و روسیه را هم سرویس کرد که....

  • سویدا

وحید اشتری و دار و دسته اش به هیچ وجه آدم نظام نیستند که حتی خیلی هم خودش و یارانش بازداشت و محاکمه و حبس و گرفتن عناوین و القاب از بعض دلسوزان نظام را در کارنامه دارند

اما این بنده خدا خودش رفته چهار راه امیر اکرم و در مورد نیکا تحقیقات کرده از هر کی اون دور و بر و توی اون ساختمان حادثه بوده هم تا تونسته شواهد جمع کرده

ویکی پدیا میگه نیکا شاه کرمی توسط عوامل سرکوب گر رژیم ایران تحت شکنجه کشته شده 

بی بی سی میگه ده روزه که توی حبس و شکنجه ست و سرانجام جنازه ش رو در کهریزک به خانواده اش تحویل داده اند و مخفیانه در روستای دور افتاده ای دفن کرده اند که همین رو خاله نیکا هم توئیت می کنه که در روستای دور افتاده دفنش کردند

وحید اشتری در تحقیقاتش به این نکات رسیده:

🔴 گزارش و تحقیق محلی و میدانی وحید اشتری از فوت نیکاشاکرمی

١. این تحلیل سی و پنج قسمت است تا آخر بادقت بخوانید. اکثر شواهد عینی از اهالی محل و ساختمونی هست که نیکاشاکرمی اونجا حادثه براش اتفاق افتاده

۲. ادامه متن رو از زبان وحید اشتری بخوانید

‏۳. من تقریبا وقت گذاشتم و همه مطالب در مورد ‎#نیکا_شاکرمی را خواندم. تقریبا هیچ چیزی نیست که نخوانده باشم یا ندیده باشم. بخاطر دغدغه خودم رفتم آدرس دقیق در محله امیراکرم را هم پیدا کردم. با اهالی ساختمان و برخی همسایه‌ها هم صحبت کردم. قصه این طفل معصوم هیچ ربطی به اعتراضات ندارد.

‏۴. البته اینکه نیکا مثل خیلی از هم سالانش در اعتراضات هم شرکت کرده قطعی است. همسایه‌هایی که با کلانتری محل کیفش را اولین بار باز کرده‌اند می‌گویند در کیفش یک عینک شنا و یک حوله خیس بوده است. عینک شنا را معمولا برای جلوگیری از خوردن ساچمه به چشم و حوله را برای گاز اشک آور می‌برند.

‏۵. ولی من با صحبت اهل محل خیلی زود فهمیدم قصه‌هایی که این چندوقت در مورد بازداشت چند روزه و شکنجه و تعقیب و گریز و چیزهای دیگر نوشته شد مشخصا ساخته ذهن خبرنگاران رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور است. هم همسایه‌ها و هم کسبه محل پیدا شدن جنازه را متعلق به ۳۰ شهریور می‌دانند.

‏۶. یعنی نیکا غروب ۲۹ شهریور در اعتراضات بلوار کشاورز بوده و شب به این ساختمان نیمه کاره در لبافی نژاد که فقط چند پلاک با منزل خاله‌اش فاصله دارد آمده است. نزدیک صبح چند ساعتی روی پشت بام بوده و تعداد زیادی سیگار کشیده است که فیلترهایش باقی است.


‏۷. در این چند ساعت شروع می‌کند به پاک کردن اکانت‌ها در شبکه‌های اجتماعی و احتمالا خاطرات و عکس‌ها و کانتکت ها و چیزهای دیگر. بعد همسایه‌ها نزدیک صبح صدای افتادن یک جسم سنگین در حیات خلوت را می‌شنوند. ساعت‌های متفاوتی را ذکر می‌کنند که خیلی دقیق نیست. بین ۴ تا ۵ و نیم صبح.

‏۸. همسایه طبقه زیر همکف که اولین نفر جنازه را دیده می‌گوید بخاطر بالاتر بودن باغچه از داخل خانه پشت باغچه را نمی‌تواند ببیند. حدود ساعت ۱ ظهر که برای گربه‌های حیاط غذا می‌آورد متوجه جنازه می‌شود و به سایر همسایه‌ها و پلیس فورا زنگ می‌زند.

‏۹. اهالی محل و کسبه ها هم آمدن پلیس و بردن جنازه را متعلق به ظهر ۳۰ شهریور می‌دانند. اینکه رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور گفتند نیکا ۲۹ یا ۳۰ شهریور دستگیر شده و ده روز بازداشت بوده و آنجا شکنجه شده و الباقی داستان رسما با توجه به شهادت اهل محل یک قصه تخیلی می‌نماید.

‏۱۰. برخی ساعتها و تاریخ وقایع و جزئیاتی که برخی خبرگزاری‌های داخلی منتشر کرده‌اند بعضا اختلافاتی با چیزهایی که اهل محل می‌گویند دارد. من در این روایت فقط جزئیات ساعتها و رخ‌دادهایی را می‌نویسم که مستقیما از همسایه‌ای که جنازه را دیده یا به پلیس زنگ زده یا ... شنیدم.

‏۱۱. فیلمی که از ورود نیکا به ساختمان منتشر شد هم برای دقایق اولیه بامداد ۳۰ شهریور است. نیکا در حال تعقیب و گریز نیست و دنبال آدرس جایی می‌گردد که تا حالا به آنجا نرفته است. اول از کوچه عبور می‌کند بعد در تلفن می‌گویند برگرد. به درب خانه هم که می‌رسد درب را برایش باز گذاشته‌اند.

‏۱۲. من با پرس و جو از همسایه‌ها تقریبا مطمئن شدم که زنده از بالا خودش پریده است.
اولا کسی را که زنده باشد و به زور از بالا بیندازند حتما داد و هوار می‌کند و هنگام سقوط جیغ می‌کشد ولی در خودکشی یا اشکالی شبیه به این که طرف با قصد خودش می‌پرد متفاوت است.

‏۱۴. نکته بعد اینکه در تصاویر حیات خلوت مشخص است جای جنازه با نقطه‌ای که به زمین خورده چند وجب فاصله دارد. یعنی طفل معصوم زنده بوده و داشته جان می‌داده. همسایه‌ها مطمئن بودند با پیشانی زمین خورده و جمجمه‌اش کامل له شده ولی جنازه‌اش روی زمین برگشته است.

‏۱۵. روی تصویر جنازه در حیات خلوت دقت کردم‌. بند کتانی‌هایی که پایش بود را دور پاش پیچیده بود ولی این کتانی‌ها در حال تقلا از پایش درآمده بود.
احتمالا برای آن چند لحظه‌ای است که طفل معصوم داشته روی زمین دست و پا می‌زده است.

۱۶. صفحه اینستاگرام خانم آتش شاکرمی خاله نیکا را پیدا کردم. پست‌ها و هایلایت‌های قدیمی‌اش را خواندم (اسکرین شاتها را باز نمی‌توانم ضمیمه کنم) خیلی روشن بارها نوشته که نیکا زیاد با وی دعوا داشته و احتمالا قهر کردن و بی خبری‌شان از همدیگر سابقه داشته است.


‏۱۷. این طفل معصوم مشکلات عاطفی و روحی زیادی داشته است. مادر نیکا ازدواج مجدد داشته و الآن در زندگی دیگری است. با پدرش هم مشکلات زیادی داشته‌اند. پدرش سالها پیش فوت کرده است. بخاطر همین نیکا در تهران با خاله‌اش زندگی می‌کرده و در یک کافی شاپ کار می‌کرده است.

‏۱۸. چندتا فیلم هست که مجریان شبکه‌های فارسی زبان می‌گویند با پدر نیکا صحبت کرده‌اند.
درحالیکه سالهاست این بنده خدا مرحوم شده است.
برای سر و شکل دادن به این قصه دروغ‌های عجیب و غریبی گفته شده که حال و حوصله ذکر تک تک را ندارم. با این سرعت افتضاح نت هم هیچ چیز نمی‌شود ضمیمه کرد‌.

‏۱۹. همسایه‌هایی که با کلانتری کوله را باز کردند می‌گویند شناسنامه و سایر مدارک هویتی وجود نداشته است.
ماموران پلیس چون قفل گوشی که بالا کنار کوله مانده بود را نمی‌توانند باز کنند سعی می‌کنند گوشی را از حالت پرواز در بیاورند که حداقل کسی تماس بگیرد و خبر از دخترک بگیرد که نمی‌شود.

‏۲۰. یکی دو تا از همسایه‌ها با تردید گفتند گوشی نیکا سامسونگ بود. من سرچ کردم ظاهرا سری اس سامسونگ را بدون داشتن رمز حتی از حالت پرواز نمی‌شود درآورد. احتمالا روایت‌شان از این ماجرا غلط نباشد.
ولی خیلی محکم اظهارات خاله نیکا که گفته بود شناسنامه با وی بوده را رد کردند.

‏۲۱. جنازه این دختر نوجوان در پزشکی قانونی قریب یک هفته بدون احراز هویت باقی می‌ماند. خانواده روز ۷ یا ۸ مهر به پزشکی قانونی مراجعه می‌کنند و خیلی زود با مشخصات تطبیق داده می‌شود و جنازه را تحویل‌شان می‌دهند.
اینها با تاریخ دقیق همانموقع در اینستاگرام خاله‌اش نوشته شده و الآن هست.

‏۲۲. آدرس پزشکی قانونی استان تهران در جاده قدیم قم واقع در کهریزک پانصدمتر بعد از درب شرقی بهشت زهرا می‌باشد.
همه افراد برای شناسایی جنازه مفقودین‌ می‌روند آنجا.
ولی در گزارش‌های بی بی سی و اینترنشنال تعمدا فقط اسم کهریزک را به جای پزشکی قانونی می آورند و می‌پرسند سوال اینست؛


‏۲۳. «چرا نیکا در حوالی بلوار کشاورز مفقود شده و در کهریزک به خانواده‌اش تحویل داده شده است؟»
مخاطب بی اطلاع هم به محض شنیدن اسم کهریزک یاد سایر جنایات رخ داده و رسیدگی نشده می‌افتد.
این عقل کل‌ها می‌دانند هرکسی در تهران مفقود شود آنجا باید دنبالش گشت و این کارشان تعمدی است.

۲۴. من با بررسی‌هایی که کردم حس کردم کنش‌های خاله نیکا خیلی عجیب است.
اول فکر کردم شاید بخاطر تحت فشار بودن از طرف خانواده بخاطر داشتن مسئولیت در اتفاق رخ داده و مشکلاتی که مدتها برای این نوجوان وجود داشته سعی می‌کند موضوع را سیاسی کند و یک واکنش عاطفی برای رفع اتهام از خود است.

‏۲۵. بعدتر بدبین‌تر شدم و حس کردم شاید مثل برخی موارد دیگر که ما در ایران شاهدش هستیم از یک اتفاق رخ داده یا حتی ظلم صورت گرفته درحال دوختن کلاهی برای خود یا مهاجرت یا گرفتن پناهندگی است.
مثلا در توییتر آگهی اعلام مفقودی زیاد می‌بینم که خانواده‌ها درخواست شناسایی و ریتوییت دارند

‏۲۶. ولی نمی‌فهمم چرا به جای درخواست از مردم یا ساکنین بلوار کشاورز یا درخواست از رسانه‌ها برای شناسایی دختر نوجوان گمشده در اولین آگهی اعلام مفقودی که در توییتر منتشر کرده باید خبر مفقودی را به زبان انگلیسی برای مخاطب خارجی بنویسد و شماره تماس بدهد که تماس بگیرند.

‏۲۷. خانواده پدر مرحومش با خانواده مادرش بر سر اینکه در آرامستان آنها دفن شود یا در آرامستان اینها اختلاف داشته‌اند. نهایتا نیکا در روستای پدری در کنار پدرش و سایر اقوام‌شان دفن می‌شود.
خاله‌اش همانموقع در مورد این داستان سرایی‌ها در مورد دفن در یک روستای دورافتاده استوری زده است.


‏۲۸. اینکه نیکا آن شب به دعوت چه کسی به آن ساختمان آمده و با کی قرار داشته و چه کسی در را باز گذاشته و تلفنی راهنمایی‌اش می‌کند و چه اتفاقی در آن یکی دو ساعت افتاده را نتوانستم در بیاورم چون همه ۸ نفر ساکن ساختمان در بازداشت‌اند.
ولی یک نکته قابل تامل را در پرس و جوها فهمیدم.

‏۲۹. امروز از دختر یکی از همسایه‌ها که نیکا در حیاط ‌شان افتاده بود یک روایت عجیب شنیدم. این خانواده روز ۲۹ شهریور دو ساعت قبل از آمدن نیکا به ساختمان بغلی، برای شب نشینی رفته‌اند بیرون. حین سوالات دختر همسایه یادش آمد که ساعت ۹ و ۱۰ شب وقتی داشتند از خانه بیرون می‌رفتند ...

‏۳۰. یک جوان از ساختمان با یک کیسه زباله خارج شده و داشته با تلفن صحبت می‌کرده و به آنطرف پشت خط با عباراتی اینچنین نصیحت می‌کرده است. «نکن این کارها را می‌گیرنت، نرو تو این شلوغی‌ها و...»
باتوجه به اینکه نیکا آن‌روز در بلوار کشاورز بوده می‌شود این تماس قابل تامل است.

‏۳۱. اگر روایت این دختر صحت داشته باشد می‌شود حدس زد احتمالا این پسر با نیکا در تماس بوده و آدرس را داده و در را برایش باز گذاشته است.
نمی‌دانم این فرد بین ۸ تا بازداشتی است یا نه ولی اینها چهره آن پسر را اصلا یادشان نبود.
ولی اگر دوریین را چک کنند فکر می‌کنم خودش کلید ماجراست.

‏۳۲. الغرض حرف خیلی زیاد است. نمی‌دانم موضوع فوت این دختر نوجوان عاشقانه است عاطفی است یا خانوادگی است.
حتی مطمئن نیستم در آن ساختمان چه اتفاقی رخ داده و ماجرا خودکشی است یا قتل یا هرچیز دیگر.
ولی از چیزی که مطمئنم داستانی که در فجازی ساخته شده هیچ نسبتی با مرگ تلخ این دختر ندارد.

‏۳۳. راستی موضوع تجاوز یا تعرض البته نیاز به آزمایش پزشکی دارد.
ولی من چون یک سناریوی دیگر را حدس می‌زدم سعی کردم با یک مرد میانسال همسایه که از ساعت ۱۳ بعنوان اولین نفر با تماس خودش را به آنجا رسانده و تا ساعت ۲۰ که آمبولانس پزشکی قانونی آمده بالای سر نیکا بوده حرف بزنم.

‏۳۴. می‌خواستم در مورد احتمال تجاوز یا تعرض بپرسم.
بخاطر اینکه شنیدم حدود ۷ ساعت بالاسر نیکا بوده و به تیم‌های مختلف و کارشناسانی که آمده‌اند و رفته‌اند کمک کرده است و بدن عریان نیکا را در تمام بررسی‌های در صحنه دیده است.

‏۳۵. در مورد علائم ظاهری تعرض یا تجاوز مثل پاره شدن یا کشیدن جایی از لباس‌ها یا باقیماندن جای چنگ و خراشیدگی و درگیری روی بدن نیکا خیلی محکم گفت مطلقا هیچ چیزی وجود نداشت. شکل داخل شدن نیکا به ساختمان هم مدلی نیست که از تهش تجاوز دربیاید.

‏البته این‌ حرف‌ها سند نیست و نمی‌شود به بررسی ظاهری اعتماد کرد. ولی چون موضوع تعرض فعلا سند ندارد دامن نزنید و با قلب خانواده داغدار بازی نکنید بهتر است.
اینهم از کثافت‌کاری رسانه‌های فارسی زبان برای احساسی‌تر کردن ماجراست.
اینها دنبال پروژه خودشان‌اند دلشان برای هیچکس نمی‌سوزد.
وحیداشتری

  • سویدا